پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

طرح مطالعه بخش یکم کتاب مراحل اخلاق در قرآن اثر آیه الله جوادی آملی (فصل اول، بخش 1 از 4)

 

فصل یکم: غفلت

در فن اخلاق، غفلت‏به عنوان «مانع‏»، و بیدارى به عنوان «شرط لازم‏» تهذیب نفس و سیر و سلوک شمرده شده است. مقدمه واجب سیر و سلوک آن است که انسان توجه کند که «ناقص‏» است و باید «کامل‏» شود و «مسافر» است و به زاد و راحله و راهنمانیاز دارد و بدیهى است که اگر کسى غافل باشد و نداند مسافر است، در جاى خود مى‏ماند، چنانکه جناب مصلح‏الدین سعدى گفته است: «حرم در پیش است وحرامى در پس; اگر رفتى، بردى و اگر خفتى، مردى‏» (4) .

کسى که عازم سفر است اگر نداند که مسافر است و حرامى و راهزن در کمین اوست، اگر بخوابد، یقینا گرفتار غارت راهزنان خواهد شد و اگر نخوابد و حرکت کند، به مقصد مى‏رسد. شیطان صریحا گفت من در کمینم:

«لاقعدن لهم صراطک المستقیم‏» (5)

کسى که بداند مسافر است، قهرا به فکر حرکت است و اگر مسافر به فکر حرکت‏باشد، به فکر تحصیل زاد و توشه مطابق با مسیر و مقصد خواهد بود.

در تعبیرات دینى از کسانى که اهل سیر و سلوک نیستند به عنوان «خوابیده‏» یا «مست‏» یاد مى‏شود. مست کسى است که «مى‏» عقلش را پوشانده است و بنابراین، جوانى و یا مقام و غرور و مال هم از آن جهت که چهره عقل را مى‏پوشاند و نمى‏گذارد انسان بیدار شود و حرکت کند مست کننده است.

به هر تقدیر، کسى که نداند «ناقص‏» است و کاملى باید او را تکمیل کند و یا نداند «نیازمند» است و بى نیازى باید نیازش را رفع کند و یا نداند «مسافر» است و باید حرکت کند، او در خواب است و سهمى از اخلاق ندارد و در حالت‏خواب هم مى‏میرد و در همان حال او را به جایى که نمى‏خواهد، مى‏برند; چون حرکت ضرورى و یقینى است:

«و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد افائن مت فهم الخالدون‏» (6)

هیچ کس در نشئه طبیعت، آرام نیست و نمى‏آرمد; زیرا دنیا آرامگاه نیست; چنانکه برزخ و قبر نیز آرامگاه نیست. این که در چهره سنگ قبر، نوشته مى‏شود: «آرامگاه‏» بر اساس نسبت‏برزخ به دنیاست و گرنه قبر یا برزخ نیز نسبت‏به قیامت، آرامگاه نیست، اگر چه برزخیان تلاش اهل طبیعت و دنیا را پشت‏سر گذاشته‏اند; ولى در جوش و خروشند تا به «دار القرار» امن و مطلق که بهشت است‏برسند. در حقیقت‏بهشت آرامگاه است.

در مناجات شعبانیه نیز در باره بیدارى از خواب غفلت آمده است:

«الهى لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک‏» (7)

خدایا! من غافل بودم و هیچ توفیق حرکت نداشتم مگر آنگاه که تو مرا بیدار کردى; اما براى این بیدارى، تلاش و کوشش لازم است. صداى انبیا وقتى به گوش کسى برسد، او را بیدار مى‏کند; حتى اگر خوابیده باشد و انبیا هم آمده‏اند تا مردم خوابیده را بیدار کنند، ولى اگر خواب کسى، سنگین باشد، صداى انبیا هم چنین انسان خوابیده را بیدار نمى‏کند. از این رو ذات اقدس خداوند به رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرماید:

«و ما انت‏بمسمع من فى القبور» (8)

کسى که مرده یا خوابیده است‏سخن تو را نمى‏شنود تا زنده یا بیدار شود.

اما اگر کسى بیدار شود، مى‏فهمد باید حرکت کند و اگر حرکت نکند و دو لحظه در یک حال بماند، مغبون است. پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«من استوى یوماه فهو مغبون‏» (9)

اگر کسى دو روزش یکسان باشد، گرفتار غبن و زیان است; منظور از «روز» هم شبانه روز یا روز در مقابل شب نیست. بنابراین، اگر کسى دو ساعت و حتى دو لحظه‏اش یکسان باشد، ضرر کرده است; زیرا عمر خود را داده و چیزى در مقابل آن نگرفته است، ولى اگر دائما به یاد حق باشد، چنانکه قرآن کریم مى‏فرماید:

«و اذکر ربک فى نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال ولا تکن من الغافلین‏» (10)

حتى دو دقیقه یا دو لحظه‏اش نیز، همسان نیست و او هر لحظه به ذات اقدس اله نزدیکتر مى‏شود و مى‏فهمد که هر مرتبه‏اى نسبت‏به مرتبه آینده، نقص و هر مرتبه آینده نسبت‏به گذشته کمال است. از این رو گفته‏اند: «حسنات الابرار سیئات المقربین‏» (11) بنابراین، اولین شرط براى سیر و سلوک، بیدارى است. پس از بیدارى و عزم بر حرکت انسان سالک در مى‏یابد که براى حرکت، زاد و توشه، مرکب، راهنما و شناخت لازم است.

غفلت، چرک جان

غفلت که یکى از موانع سیر انسان به سوى خداست، از نظر فرهنگ دین، رجس و چرک است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى‏فرماید:

«الغفلة ضلال النفوس‏» (12)

غفلت، گمراهى جان است. از «مناجات شعبانیه‏» نیز استفاده مى‏شود که غفلت، چرک جان آدمى است. امامان معصوم (علیهم‏السلام) در مناجات مزبور به خدا عرض مى‏کردند: خدایا! ما از تو شاکریم که دلهایمان را از چرک غفلت پاک کردى:

«فشکرتک بادخالی فی کرمک و لتطهیر قلبی من اوساخ الغفلة عنک‏» (13)

و البته این تعبیرها «کنایه‏» نیست. بعضى مى‏پندارند که تعبیر از فضیلت و رذیلت اخلاقى به «طهارت‏» و «وسخ‏»، کنایه و مجاز است; اما این پندارى باطل است; زیرا انسان، گذشته از این که ظاهرى دارد، باطنى هم دارد، و باطنها در قیامت ظهور مى‏کند. در قیامت، برخى نورانى، سفید رو و روسفید و برخى دیگر، سیه رو، روسیاه و چرکینند و غسلین (چرکابه) که طعام تبهکاران است:

«فلیس له الیوم ههنا حمیم و لا طعام الا من غسلین لا یاکله الا الخاطئون‏» (14)

از غفلتها نشئت مى‏گیرد.

منشا هر آفتى که از بیرون دامنگیر ما مى‏شود، غفلت درون ماست و اگر در درون ما قلعه اعتقاد و التفات وجود داشته باشد آسیبى به ما نمى‏رسد; چون: «هر آن غافل زید غافل خورد تیر». در روایات آمده است: هیچ پرنده‏اى در حال ذکر تیر نمى‏خورد و هر تیرى به هر پرنده یا حیوان دیگر در میدان شکار اصابت کند در حال غفلت اوست. امام صادق (علیه السلام) مى‏فرماید: «ما من طیر یصاد فی بر ولا بحر ولا یصاد شی‏ء من الوحوش الا بتضییعه التسبیح‏»(15) . همچنین آن حضرت مى‏فرماید: صاعقه به ذاکر خداوند اصابت نمى‏کند: «ان الصاعقة لا تصیب ذاکرا لله عزوجل‏» (16) . این گونه معارف، گذشته از جنبه علمى و اعتقادى براى ما اثرى تربیتى دارد تا از خدا و آیات او غافل نباشیم.

غفلت از خدا و آیات او با تهذیب روح، سازگار نیست; زیرا روح انسان هر لحظه در برابر خاطرات تلخ و شیرین، حالت تازه‏اى دارد و در برابر هر حالت تازه، حکم جدیدى طلب مى‏کند و حکم جدید را فن اخلاق بر عهده مى‏گیرد. کسى که از پدیده‏هاى درون خود غافل باشد، از درک موضوعات اخلاقى عاجز است و آنگاه از تشخیص احکام اخلاقى آنها هم ناتوان است و در این صورت ناخواسته به دام گناه مى‏افتد. به همین جهت دستور پرهیز از غفلت‏به ما داده‏اند.

امام صادق (علیه‏السلام) فرمودند:

«ایاکم و الغفلة فانه من غفل فانما یغفل عن نفسه‏» (17)

از غفلت‏بپرهیزید; زیرا به زیان جان شماست. پرهیز از غفلت‏براى پرهیز از زیانهاى جان آدمى است و انسان باید در سود و زیان خود، موضوعات و احکام را یکى پس از دیگرى خوب تشخیص بدهد.

این حدیث نورانى به منزله آیه

«و من یبخل فانما یبخل عن نفسه‏» (18)

است; اگر کسى بخل ورزد، به زیان خود بخل مى‏ورزد و چیزى را که باید براى آینده خود صرف کند صرف نمى‏کند.

خداى سبحان در قرآن کریم مى‏فرماید:

«و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله‏» (19)

هر کار خیرى که براى خدا انجام دهید وقتى به مهمانى خدا برسید، مى‏بینید در کنار سفره همان کار خیر نشسته‏اید. هرگز خدا به عهد خود خیانت نمى‏کند:

«اوفوا بعهدى اوف بعهدکم‏» (20)

و هیچ کس باوفاتر از خدا نیست:

«من اوفى بعهده من الله‏» (21) .

غفلتهایى که در مورد حفظ مال و مانند آن است، ضرر دنیایى دارد; ولى غفلت از تزکیه و نزاهت روح،غفلت از جان است و خسارت بزرگى در پى دارد; چون سرمایه از دست مى‏رود. این که خدا عده‏اى را «خاسر» معرفى مى‏کند:

«و العصر ان الانسان لفى خسر» (22)

براى همین است که عده‏اى بر اثر غفلت، از خویشتن خویش جدا مى‏شوند. شیطان هم با مال و جاه و منصب انسانها کارى ندارد و تنها با ایمان آنها کار دارد. اگر شیطان جان ما را شکار کند و به دام بیندازد، آنگاه دست و پاى ما در گرفتن مال حرام و رفتن به جاى آلوده باز، ولى در انجام کارهاى خیر، بسته مى‏شود.

فضول و عقول

یکى از موانع مهم تهذیب نفس و سیر و سلوک الى الله آن است که ما همواره به بیرون از خود مى‏نگریم و از خود غافلیم و در حقیقت «فضول‏» هستیم نه «عقول‏»; فرق «فضول‏» و «عقول‏» این است که انسان عقول، ابتدا به درون و آنگاه به بیرون، ولى انسان فضول، همواره به بیرون از خود مى‏نگرد و این، مشکل ماست که شرحش در یکى از خطبه‏هاى مبسوط على (علیه السلام) که هنگام قرائت آیه مبارکه:

«یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم‏» (23)

ایراد فرمودند، آمده است.

آن حضرت مى‏فرمایند: اى انسان چه چیز تو را بر گناه جرئت داده و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته و کدامین عامل تو را بر هلاکت‏خویشتن علاقه‏مند کرده است؟ مگر این بیمارى تو بهبود نمى‏یابد و یا این خوابت‏بیدارى ندارد؟ چرا همان گونه که به دیگران رحم مى‏کنى، به خود رحم نمى‏کنى؟

تو که هر گاه کسى را در آفتاب سوزان بیابى، بر او سایه مى‏افکنى و هر گاه بیمارى را ببینى که سخت ناتوان گشته، از سر رحم بر او مى‏گریى، پس چه چیز تو را بر این بیماریت‏شکیبایى بخشیده و بر این مصائبت صبور ساخته و چه چیز تو را از گریه بر خویشتن تسلى داده؟ در حالى که هیچ چیز براى تو عزیزتر از خودت نیست... این خواب غفلتى که چشمت را فرا گرفته، با بیدارى برطرف ساز....

کسى که با داشتن چندین لباس، برهنه باشد و آنگاه برهنه‏اى را در رهگذر ببیند و به حال او اشک بریزد عاقل نیست. امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) در این خطبه پس از تبیین «مثل‏» به «ممثل‏» پرداخته، مى‏فرماید: اگر نقصى را در دیگران یا غفلتى را از دیگران مشاهده کنیم، متاثر شده رنج مى‏بریم، اما هرگز به درون خود سر نمى‏زنیم که آیا ما هم گرفتار این غفلت و گناه هستیم یا نه:

«یا ایها الانسان ما جراک على ذنبک و ما غرک بربک و ما انسک بهلکة نفسک؟ اما من دائک بلول، ام لیس من نومتک یقظة؟ اما ترحم من نفسک ما ترحم من غیرک...؟» (24) .

«فضول‏» کسى است که کار زاید مى‏کند; ولى اگر عقل حاکم باشد و انسان خود را اصلاح کند، اصلاح دیگران، جزو حسن خلق مى‏شود.

ما وقتى موظفیم دیگران را اصلاح کنیم که خود را اصلاح کرده باشیم; اما این، مقدمه‏اى «تحصیلى‏» است نه «حصولى‏» و بهانه به دست تارکان امر به معروف و نهى از منکر نمى‏دهد; هیچ کس حق ندارد بگوید: چون خود را اصلاح نکرده‏ام نباید جامعه را اصلاح کنم; زیرا انسان، موظف است هر چه سریعتر خود را اصلاح کند.

گاهى مى‏گوییم: ما که پزشک نیستیم، حق طبابت نداریم، این سخن، حق است و کسى هم نباید تحصیل پزشکى را بر ما تحمیل کند; چون تحصیل آن، سن، امکانات و استعداد خاصى مى‏خواهد و مقدور هر کسى نیست. پس اگر نتوانستیم بیمارى را درمان کنیم، عذر ما موجه است، چون مقدور ما نیست; اما اگر کسى مشکل اخلاقى داشته باشد، ما نمى‏توانیم بگوییم چون خود را اصلاح نکرده‏ایم نمى‏توانیم به اصلاح او اقدام کنیم; چون انسان همواره موظف است‏خود را اصلاح کند. اصلاح نفس، مقدور همه ماست وگرنه خداوند آن را بر ما واجب نمى‏کرد. البته در آغاز، دشوار است، ولى سختى آن کاذب است و در درون هر کاذبى، صادقى نهفته است. چیزى که سختى آن دروغ است، آسانى آن راست است.

بنابراین، اصلاح نفس، آسان است و انسان مى‏پندارد دشواراست.

از این رو وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى‏فرماید:

«آیا دیده‏اید هیچ عاقلى به حال دیگران گریه کند و به حال خود ننالد؟»

عقل آن است که انسان از طعامى که در سفره دارد هم خود سیر شود و هم گرسنه را سیر کند. درباره تغذیه روح و تهذیب اخلاق نیز چنین است. انسان موظف است جان گرسنه و تشنه خود را با فضایل و کرایم اخلاقى، سیر و سیراب کند و آنگاه مقدارى هم به غیر خود بچشاند; یعنى پس از تهذیب خود به فکر تهذیب دیگران باشد.

اگر خود را اصلاح نکرده‏ایم در حقیقت معروف را دوست نداشته و از منکر منزجر نبوده‏ایم و گرنه به معروف عمل مى‏کردیم و از منکر باز مى‏ماندیم. بنابراین، با این تحلیل علوى (صلوات الله و سلامه علیه) معلوم مى‏شود که فضول و عقول کیست.

امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) خود نیز مى‏فرماید:

پروردگارم به من قلبى عقول و لسانى سئول بخشیده است:

«ان ربی وهب لی قلبا عقولا و لسانا سؤولا» (25)

قلب عقول قلبى است که عاقلانه بیندیشد و لسان سئول لسان پر سؤال است که هرچه را نداند مى‏پرسد.

 

پى‏نوشت‏ها:

4. گلستان، باب دوم، حکایت 11.

5. سوره اعراف، آیه 16.

6. سوره انبیاء، آیه 34.

7. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.

8. سوره فاطر، آیه 22.

9. بحار، ج 68، ص 173.

10. سوره اعراف، آیه 205.

11. بحار، ج 25، ص 205.

12. شرح غرر الحکم، ج 1، ص 369.

13. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.

14. سوره حاقه، آیات 35 37.

15. بحار، ج 61، ص 24.

16. بحار، ج 90، ص 156.

17. بحار، ج 69، ص 227; محاسن برقى، ج 1، ص 181.

18. سوره محمد صلى الله علیه و آله و سلم، آیه 38.

19. سوره بقره، آیه 110.

20. سوره بقره، آیه 40.

21. سوره توبه، آیه 111.

22. سوره عصر، آیات 1 2.

23. سوره انفطار، آیه 6.

24. نهج‏البلاغه، خطبه 223.

25. بحار، ج 40، ص 157 و 178.

نظرات 4 + ارسال نظر
صادق سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 13:17

جوابش اینه که ما موظفیم هرچه سریعتر خودمونو اصلاح کنیم و سپس دیگران را نیز اصلاح کنیم و اصلاح خویش قابل دست یابی است والا خداوند بر انسان ها واجب نمی کرد.

صادق سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 12:58

سوال مطرح می شود اگه ما بخواهیم عقول باشیم نباید به دیگران نگاه کنیم بلکه باید خودمون رو اصلاح کنیم. پس قضیه امر به معروف و نهی از منکر چی می شه؟

صادق سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 12:55

یکی از دلایل غفلت این است که ما فضولیم نه عقول. انسان فضول همیشه به بیرون نگاه می کند ولی انسان عقول اول به درون و بعد به بیرون می نگرد.

صادق سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 12:51

امان از غفلت!!!
امان از اینکه خودمونو مشغول امور بیهوده کردیم و از اصل قضیه غافل شدیم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد