پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

طرح مطالعه بخش یکم کتاب مراحل اخلاق در قرآن اثر آیه الله جوادی آملی (فصل اول،بخش 3 از 4)


راه غفلت‏زدایى

خداى سبحان همه جهان را با یک فیض اداره مى‏کند; هم نظام تکوین را با یک فیض عام تربیتى به کمال راهنمایى مى‏کند و هم نظام تشریع را با یک هدایت نورانى به کمال لایق، رهنمود مى‏دهد. درباره نظام تکوین، مى‏فرماید:

«و ما امرنا الا واحدة‏» (35)

ما با یک امر، همه هستى را مى‏پرورانیم. درباره نظام تشریع نیز مى‏فرماید:

«قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى ثم تتفکروا» (36)

من با یک موعظه و رهنمود، جهان بشریت را تربیت مى‏کنم و آن این است که: براى خدا برخیزید.

آنها که در تهذیب روح کوشش کرده‏اند مى‏گویند: اولین قدم، «یقظه‏» و بیدارى است. انسان خوابیده، نه مى‏ایستد و نه مى‏رود. اگر زلزله‏اى بیاید، خانه بر سر او مى‏ریزد و اگر سیلى بیاید، جسد او روى آب پیدا مى‏شود و طعمه هر حادثه تلخ دیگر خواهد شد. انسان بیدار است که خطر را حس مى‏کند و از آن مى‏رهد.

انسان غافل در خواب است و

حدیث پیامبر اکرم‏صلى الله علیه و آله و سلم:

«الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» (37)

ناظر به همین معناست.

همچنین در سخنان نورانى على بن ابیطالب امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است:

«نعوذ بالله من سبات العقل‏» (38)

ما از خواب و تعطیلى عقل به خدا پناه مى‏بریم.

عقل بشر آن جا که نمى‏فهمد، معطل و آن جا که مى‏فهمد ولى کارى نمى‏کند خاموش است. عقل، چه عقل نظرى و چه عقل عملى، باید کوشا و فعال باشد. اگر کسى بیدار شود، این بیدارى با حرکت آمیخته است. اول، بیدارى از خواب، آنگاه ایستادگى و آنگاه سیر است.

راه غفلت زدایى، چنانکه گذشت، «ذکر» است; کتاب و سنت‏براى غفلت‏زدایى از انسان، اذکار را به عنوان ادعیه و عبادات، مشخص کرده‏اند تا انسان، هنگام صبح، ظهر، شام، قبل و بعد از خواب، هنگام خوردن غذا و پس از آن، هنگام مشاهده مرده یا بیمار یا بعد از بهبودى از بیمارى و در روزهاى هفته و در ساعات روز و در اعیاد دینى و مانند آن، ذکرى مناسب بگوید. (39) به ما دستور داده شده است که در کنار سفره براى هر یک از انواع غذا «بسم الله الرحمن الرحیم‏» بگوییم و اگر موفق نشدیم، در طلیعه امر بگوییم: «بسم الله من اوله الى آخره‏» و اصولا گفتند هر کارى که مى‏کنید، در آغاز «بسم الله الرحمن الرحیم‏» بگویید که به این ترتیب، آن کار نمى‏تواند چیزى جز واجب و مستحب باشد. البته اگر مباح هم باشد مى‏شود به آن، صبغه عبادى داد.

اولا، نمازهاى پنجگانه شبانه روز از بهترین مصادیق ذکر خدا و از مهمترین عوامل غفلت‏زدایى است:

«اقم الصلوة لذکرى‏» (40)

و نمازگزار با خداى خود مناجات دارد:

«المصلى یناجى ربه‏» (41)

چون نمازگزار با خداى خود، مناجات مى‏کند، شایسته است تمیزترین لباس را در هنگام نماز بپوشد و معطر باشد. ثانیا، پس از این مناجات (نماز) مستحب است نمازگزار سى و چهار بار«الله اکبر»سى و سه بار«الحمد لله‏»و سى و سه بار«سبحان الله‏»بگوید و این ذکرى است که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به وجود مبارک حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهراء (سلام‏الله‏علیها) آموخت.

صدر الدین قونوى از «جامع الاصول‏» ابن اثیر نقل کرده است که رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم با سپاهیانش هر گاه به فرازى مى‏رسیدند، هنگام صعود،«الله‏اکبر»و هنگام هبوط،«سبحان الله‏»مى‏گفتند و در همان حدیث آمده است که روش نماز نیز بر همین اساس، تنظیم شده است:

«کان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و جیوشه اذا علوا الثنایا کبروا و اذا هبطوا سبحوا، فوضعت الصلوة على ذلک‏» (42) .

چون انسان در نماز، هر وقت‏سربر مى‏دارد «الله اکبر» و هر وقت‏خمیده مى‏شود (رکوع) یا پایینتر مى‏رود (سجود) «سبحان الله‏» مى‏گوید.

در شرح این حدیث، جناب ابوالمعالى مى‏گوید: ذات اقدس اله در سوره «حدید» مى‏فرماید:

«هو معکم این ما کنتم‏» (43)

هر جا باشیدخدا با شماست; همچنین در سوره «مجادله‏» مى‏فرماید:

«ما یکون من نجوى ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا ادنى من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا» (44)

نجواکنندگان در هر جا و در هر شرایطى باشند خدا با آنهاست. بنابراین، بر اساس این اصل که خدا با همه ما در همه شرایط هست، توهم مى‏شود هنگامى که ما بر بلندى صعود مى‏کنیم، در کبریایى با خدا شریک شده‏ایم، از این رو براى نفى این توهم تکبیر مى‏گوییم و تکبیر بدین معناست که خدا منزه است از این که در کبریایى شریک داشته باشد. همچنین هنگامى که هبوط مى‏کنیم، توهم مى‏شود که خداى سبحان نیز هبوط مى‏کند! پس براى زدودن این توهم نیز در حال نزول،«سبحان الله‏»مى‏گوییم (45) ; یعنى، او منزه از هبوط است:

با این که خدا در همه‏جا با ماست در حال رکوع و خمیدگى، سجود و افتادگى، اضطجاع، استلقاء و در اعماق زمین و اوج آسمان، اما«سبحان الله‏»که خود، پایین، خمیده، افتاده مضطجع و مستلقى باشد!

اما وقتى انسان بر فراز بام ساختمانى مى‏رود یا به قله کوهى صعود مى‏کند یا سر از رکوع یا سجود بر مى‏دارد، جلوه کبریایى حق براى او روشنتر مى‏شود و بنابراین، «الله اکبر»مى‏گوید; یعنى، گرچه خدا در همه حالات با ماست، اما این بدان معنا نیست که وقتى ما سر از رکوع بر مى‏داریم، او نیز سر بر مى‏دارد! او «اکبر» و برتر از این اوصاف است:

«الله اکبر من ان یوصف‏» (46) .

از این جا معلوم مى‏شود که دیگران در حال نماز هم غافلند، ولى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در غیر نماز نیز حالت نماز داشت.

بهترین حال براى انسان، همان حالت مناجات با خداست و نماز جلوه گاه این مناجات است:

«لو یعلم المصلی من یناجی ما انفتل‏» (47)

اگر نماز گزار بداند که با خدا مناجات مى‏کند و مناجات با او لذیذ و گوارا باشد، هرگز نماز را رها نمى‏کند، چنانکه گفتگو با دوست در کام انسان شیرین است و هر چند طولانى شود از آن احساس ضعف و خستگى نمى‏کند.

اذکار دینى و آموزش معارف

اذکار دینى افزون بر آن که از انسان غفلت‏زدایى مى‏کند، معارف الهى را نیز آموزش مى‏دهد و ره‏توشه معرفتى مسافران به سوى خدا را فراهم مى‏کند، چنانکه ذکر شریف

«لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم‏»

که از گنجینه‏هاى عرشى است:

قال الله تعالى لنبیه صلى الله علیه و آله و سلم فی لیلة المعراج:

اعطیتک کلمتین من خزائن عرشی «لا حول و لا قوة الا بالله و لا منجا منک الا الیک‏» (48)

معناى بلند و فواید فراوانى دارد; امام باقر (سلام‏الله‏علیه) در تفسیر این ذکر فرمودند: آن جا که قدرتى را به جا صرف کرده و خدا را اطاعت کرده‏اید، این قدرت بر اطاعت از ناحیه خداست و آن جا که معصیت نکرده‏اید، در حقیقت، عنایت الهى بین شما و آن معصیت‏حائل شده است. پس

«لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم‏»

یعنى:

«لا حول لنا عن معصیة الله الا بعون الله و لا قوة لنا على طاعة الله الا بتوفیق الله عزوجل‏» (49) .

گاهى انسان را به گناه دعوت مى‏کنند، اما مانعى فرا راه او پدید مى‏آید. او نمى‏داند راهى که به آن دعوت شده‏است، راه گناه است و نیز نمى‏داند چرا راه بندان شد، اما بعد مى‏فهمد او را به مجلس گناه دعوت کرده بودند و این راه بندان، همان «حول الهى‏» بود که بین او و گناه حائل شد. این که ما در نماز مى‏گوییم:

«بحول الله و قوته اقوم و اقعد»

به این معنا نیست که فقط در حال نماز که بر مى‏خیزیم و مى‏نشینیم، «بقوة الله‏» است; بلکه به این معناست که همه حرکات و سکنات ما، در نماز و در غیر نماز به قوت الهى است.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم این ذکر شریف را ذکر فرشتگان حامل عرش معرفى کرده است:

«تسبیح حملة العرش‏» (50)

و در برخى روایات تفسیرى آمده است که فرشتگان حامل عرش نیز که ذات اقدس خداوند از آنان به

«الذین یحملون العرش‏» (51)

یاد مى‏کند، هنگامى که حمل عرش الهى، یعنى مقام فرمانروایى خدا، برایشان دشوار بود ذکر

«لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم‏»

را به آنان آموختند:

«اعلمکم کلمات تقولونها یخف بها علیکم. قالوا: و ما هی؟ قال: تقولون: «بسم الله الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و صلى الله على محمد و آله الطیبین فقالوها فحملوه‏» (52)

البته شاید چنین ذکرى براى فرشتگان «دفع تعب‏» باشد نه «رفع نصب‏».

بنابراین، «بحول الله و قوته اقوم و اقعد» در نماز مصداقى از آن اصل کلى است; زیرا: «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم‏»، «نفى جنس‏» است; یعنى، هیچ جا حیلوله و منع و هم چنین قدرت و توانى نیست مگر به عنایت ذات اقدس خداوند و اختصاصى به نماز یا غیر نماز و نیز اختصاصى به انسان و غیر او ندارد. فرشته‏ها نیز در حمل عرش، مشمول این اصل کلى و جامعند.

ائمه (علیهم السلام) دستور داده‏اند که ذکر و دعایى را که ما ارائه مى‏کنیم بگویید و آن را کم یا زیاد نکنید. این خضوع در برابر وحى، نشانه عقل است; زیرا با برهان فلسفى، ثابت‏شده است که بشر، نیازمند به وحى است و نیاز بشر را جز وحى، چیز دیگرى تامین نمى‏کند. آنگاه بشر نمى‏تواند در برابر ره آورد وحى اظهار نظر کرده به دنبال چیزى دیگر برود. انسان عاقل، نه از این و آن، ذکر طلب مى‏کند و نه در برابر خواسته دیگران، به آنان ذکر مى‏آموزد، بلکه به همین دستورات دینى عمل مى‏کند و آن را به دیگران ارائه مى‏کند.

 

پى‏نوشت‏ها:

35. سوره قمر، آیه 50.

36. سوره سبا، آیه 46.

37. بحار، ج 50، ص 134.

38. نهج‏البلاغه، خطبه 224، بند 12.

39. در عین حال گروهى به دنبال ذکر خاص هستند و دو عامل به این کار دامن مى‏زند: خوى «بدعت طلبى‏» از یک سو و خصلت «بت‏شدن‏» از سوى دیگر.

40. سوره طه، آیه 14.

41. بحار، ج 68، ص 216.

42. شرح الاربعین، ص 22.

43. سوره حدید، آیه 4.

44. سوره مجادله، آیه 7.

45. شرح الاربعین، ص 22، با تصرف.

46. بحار، ج 81، ص 366 و 380.

47. بحار، ج 84، ص 241.

48. بحار، ج 90، ص 186.

49. بحار، ج 90، ص 187.

50. بحار، ج 90، ص 191.

51. سوره غافر، آیه 7.

52. بحار، ج 55، ص 33.

نظرات 2 + ارسال نظر
صادق پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 16:56

گاهى انسان را به گناه دعوت مى‏کنند، اما مانعى فرا راه او پدید مى‏آید. او نمى‏داند راهى که به آن دعوت شده‏است، راه گناه است و نیز نمى‏داند چرا راه بندان شد، اما بعد مى‏فهمد او را به مجلس گناه دعوت کرده بودند و این راه بندان، همان «حول الهى‏» بود که بین او و گناه حائل شد.

صادق پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 16:53

الا بذکر الله تطمئن القلوب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد