پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

فصل سوم: پندارگرایى

فصل سوم: پندارگرایى

 

یکى از موانع سیر انسان به سوى خدا، پندارگرایى و گمان باطل است;از سوی دیگر ازمهمترین علل و اسباب طهارت روح و صعود آن به سوى حق، معرفت صحیح‏ است. فرق عارف با پندارگراى غافل در این است که عارف، خود را درمشهد و محضر خداى علیم قدیر حکیم مى‏یابد،  و پندارگراى غافل، خود را غایب از او مى‏ پندارد، چنانکه هر موجودى را مستقل مى‏پندارد.

قرآن کریم در ستایش مؤمن عارف مى‏گوید: او خود را در مشهد خداى علیم قدیر حکیم مى‏یابد و اهل مراقبت و محاسبت است، ولى در وصف غافل مى‏گوید: او فاقد همه این کمالهاست و با گمان و پندار زندگى مى‏کند و در پندار خود، مدفون است.  «الم یعلم بان الله یرى‏» سوره علق، آیه 14. مگر او نمى‏داند که خدا مى‏بیند؟ اگر کسى بداند که خدا او را مى‏بیند و در مشهد خدا کار مى‏کند هرگز دستش به تباهى و زبانش به بدگویى آلوده نمى‏شود

گاهى مى‏پندارد بر فرض، کسى او را ببیند قادر نیست جلو او را بگیرد و خود را در مشهد قدیر نمى‏بیند یعنى مى‏پندارد که خدا بر او توانایى ندارد. در این زمینه، ذات اقدس اله آیات فراوانى نازل کرده، مى‏فرماید: (ایحسب ان لن یقدر علیه احد) سوره بلد، آیه 5. آیا انسان مى‏پندارد خدا قدرت ندارد تا همه نعمتهاى او را به نقمت و حیات او را به ممات و سلامت او را به بیمارى مبدل کند؟

 

 

از مجموع آیات بر مى‏آید که عده‏اى از انسانها در جدار پندار، زندگى مى‏کنند و در خیال خام خود، غوطه‏ورند و بر اثر پندارگرایى از «مغز» تهى و به «پوست‏» تبدیل مى‏شوند و روشن است که پوستها را مى‏سوزانند، چنانکه کشاورز، پوست را مى‏سوزاند و «لب‏» و مغز را براى غذا نگه مى‏دارد. دنیا مزرعه آخرت است و در آخرت، پوستهاى مزرعه دنیا خریدارى ندارد، چنانکه در آن جا هرگز «اولوالباب‏»، یعنى کسانى که داراى «لب‏» و مغزند، نمى‏سوزند. پس مهمترین راه براى تهذیب و تزکیه روح، همان معرفت صحیح و بدترین عامل براى آلودگى آن، همان گمان و پندار باطل‏است.

منشا پندارگرایى

خداى سبحان هرگز کسى را گرفتار جهل و پندار باطل نکرده، بلکه همه انسانها را با سلاح معرفت، مسلح کرده و هر انسانى را با الهام «فجور» و «تقوا» آفریده است. ولى اگر کسى این الهام را با الحاد خودش تاریک کند، به دام پندار مى‏افتد و از آن به بعد علمش به جهل و الهامش به الحاد، تبدیل مى‏شود. هرگز خدا به کسى بد نمى‏کند  و براى کسى بدى نمى‏فرستد، بلکه راه توبه را بر روى همگان باز مى‏کند و بدیهاى آنان را به نیکى تبدیل مى‏کند.

پس کار ابتدایى خدا، افاضه، الهام و انعام است و کسى که نعمتهاى الهى را به نقمت تبدیل کند، خداوند راه توبه را بر روى او باز مى‏کند تا دوباره آن نقمتها را به  نعمت، تبدیل کند. هرگز خدا به کسى بد نمى‏کند.

بنابراین،افرادى که در پندار باطل به‏سر مى‏برند باید خودشان راملامت کنند، نه خداى خود را و هیچ عاملى جز خود آنان سبب فرو رفتگى در پندار باطل نیست. علل و عوامل بیرونى تنها انسان را به باطل دعوت مى‏کند و این انسان است که باید براى انتخاب خیر تصمیم بگیرد

آثار پندارگرایى

یکى از آثار پندارگرایى آن است که انسان به جاى این که خود را در مشهد خداى سبحان دیده، به کرامت انسانى خود بیندیشد، به دیگران تبرک مى‏جوید و در برابر  غیر خدا تذلل مى‏کند.

همان گونه که استقلال اقتصادى، بسیار خوب است، استقلال عرفانى و زهد هم بسیار خوب و بلکه بالاتر است. بنابراین، چرا ما خود را رایگان بفروشیم؟ خداى ما هم سبب ساز و هم سبب سوز است، نظام عالم، نظام سبب و مسبب است; اما ذات اقدس اله، مسبب الاسباب است و به همه اسباب، سببیت داده است.

او به هر  مسببى از سبب او و به هر کودکى از قیم او، نزدیکتر است. او چون قیوم است، گاهى سبب سوز است; یعنى، گاهى بدون دخالت اسباب ظاهرى مستقیما از  راه غیب، فیضى مى‏رساند، یا با سبب ناشناخته و بدون تحقق سببهاى عادى شناخته شده، مسبب را مى‏آفریند.

بیان دیگرى از رسول خدا (ص) این است:«کل الناس یغدو فبایع نفسه فمعتقها، او موبقها» شرح الاربعین، ص 44: در هر بامداد، مردم به سراغ تجارت مى‏روند و در داد و ستدند و هیچ کس بیکار نیست; با این تفاوت که برخى خودفروشند و برخى دیگر، خود را خریدارى کرده، آزاد مى‏کنند; یعنى، مردم یا خود را از خداى خود مى‏خرند و آزاد مى‏شوند و در این صورت هیچ گناهى نمى‏تواند آنها را به دام بیندازد و یا خود را به شیطان مى‏ فروشند و برده مى‏شوند. اگر با خدا معامله کنیم، خداوند «ثمن‏» و «مثمن‏» را به ما برمى‏گرداند و ما را آزاد مى‏کند; اما اگر با شیطان معامله کنیم، ثمن و مثمن هر دو از آن اوست: هم کار ما و هم جان ما را مى‏گیرد.

بنابراین، اگر ما پندارگرا نبوده، از معرفت صحیح برخوردار باشیم، خود را در مشهد خداى علیم قدیر حکیم مى‏یابیم و آنگاه چون متبرکیم، به جاى این که دست دیگران را ببوسیم دست‏خود را مى‏بوسیم و به جاى این که زیر بار منت منعمان برویم ولى نعمت‏خود و غلام همت کسى خواهیم بود که «زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است‏» و با خداى خود در هر بامداد معامله مى‏کنیم; خود را مى‏خریم و آزاد مى‏شویم.

نمونه‏اى از پندارهاى رهزن

یکى از پندارهایى که مانع و رهزن سیر و سلوک آدمى است، آن است که خود را «مالک‏» و «ملک‏» مى‏داند و معرفت والا و گرانقدرى که دین به ما مى‏آموزد و در زمینه حسن خلق و تهذیب روح، سهم مؤثرى دارد این است که آنچه در دست ماست «عاریه‏» است و ما مالک و ملک چیزى نیستیم.

به چیزى که در دست کسى است و مال او نیست از این جهت عاریه گفته‏اند که آن شخص از آن عریان است. کسى که مالک چیزى نباشد و آن را از دیگرى بگیرد، در حقیقت، خود از آن عریان و برهنه است. همه عناوین حقیقى عاریه است. با قدرى تامل بیشتر، مى‏بینیم نه تنها اموال، اولاد و اعضاى خانواده ما عاریه‏اند، بلکه اصل زندگى و «بود» ما نیز عاریه است.

انسان در بهشت نه گرسنه است و نه عریان و انسان مؤمن‏نه تنها عارى نیست و همواره جامه در بر دارد، بلکه مظهر ملیک و مالک است.

امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) مى‏فرماید: انسان بد، لحظه‏اى از لطف خدا بیرون نیست: «بل لم تخل من لطفه مطرف عین فی نعمة یحدثها لک، او سیئة یسترها علیک او بلیة یصرفها عنک‏» نهج‏البلاغه، خ223، بند 9.

انسان در بسیارى از موارد بر اثر نعمت‏بسیار خوب حیا بدى را ترک مى‏کند، چنانکه فرزند جوان به مادر و پدر پیر خود احترام مى‏گذارند و از آنان اطاعت مى‏کنند با این که از آنان ترسى ندارند. حوادث تلخ بسیارى در کمین ماست و ما نمى‏توانیم آنها را برطرف یا کنترل کنیم; اما به لطف خدا از ما برداشته مى‏شود ولى ما احیانا خود را طلبکار تلقى کرده و مى‏گوییم کار خیرى کرده‏ایم که فلان حادثه پیش نیامده، در حالى که آن کار خیر هم مشمول لطف خدا بوده اما خودخواهى نمى‏گذارد که بگوییم خدا ما را حفظ کرده است. اگر ذات اقدس اله ما را این گونه مشمول نعمتهاى خاص خود قرار داده است که هر آن، لطفى نسبت‏به ما روا مى‏دارد برخلاف حیا و ادب است که انسان از لطف عمیم و ستر صمیم او غفلت کرده گناه کند.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى‏فرماید: دنیا شما را فریب نداده و راستگوست; زیرا آنچه را دیگران داشتند به شما عرضه و آنگاه تهدید کرده که: نیروى چشم، گوش، بازو، پست و میز و مقام را از شما مى‏گیرم و گرفت و انسان هر چه بر عمرش افزوده مى‏شود قواى خود را یکى پس از دیگرى از دست مى‏دهد، ولى متوجه نمى‏شود که این قوا عاریه است.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد