پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

من روحانی نیستم

من مستند "من روحانی هستم" رو ندیدم ولی همونطور که میدونید چندوقتیه که خیلی سر و صدا کرده. سایت الف مطلبی رو راجع به این مستند گذاشته که طولانی ولی فوق العاده جالبه. از دستش ندید : 

مدتی است که از انتشار مستند "من روحانی هستم" می گذرد. فصل اول این مستند، در پاییز ۱۳۹۲، راجع به عالی ترین مقام اجرایی کشور، یعنی رییس جمهوری اسلامی ایران توسط گروه چند رسانه ای شفق ساخته شده است و به گفتۀ سازندگان آن با فروش مناسب، اکنون به سودآوری هم رسیده است. 

 

مستندی جنجالی و البته خانوادگی و زنانه (کارگردان: معصومه نبوی، مدیر تولید: علی نبوی فیلمنامه: منصوره اخوان، تدوین: فریده انصاریان، تصویرسازی: زهرا عسگر زاده و سمانه کمرروستا، انیماتور: فاطمه هاشمی وتحقیقات: زهرا حقی و زهرا سیاوشی)

برای اهل فن، سبک مستند کاملا کپی برداری از مستندهای تلوزیون بی بی سی است. در ابتدای مستند، با چنان موسیقی متن ترسناک و اسرار آمیز و البته اغراق شده ای مواجه هستیم که بیننده منتظر مکاشفۀ یک خیانت فاجعه بار است و گویی که مستند، نه مستند بخشی از زندگی سیاسی رییس جمهور ایران که یکی از مخوف ترین و مرموزترین چهره های پشت پردۀ سی آی ای آمریکا است. این موسیقی مفهوم دار در فرازهای مهم مستند خصوصا در واکاوی رفتارهای دیپلماتیک حسن روحانی تا انتها ادامه دارد و خود به تنهایی رسالت رساندن پیامی مستقل از متون مستند را به بیننده، بر دوش دارد؛ مانند پخش آهنگ حزن انگیز با نمایش پایان جنگ و سرهای تکیه دادۀ رزمندگان بر سلاح های خود که تداعی کنندۀ بر باد رفتن زحمت های آنها است و پخش آهنگ حماسی بعد از رفتن روحانی از پروندۀ هسته ای و رفع تعلیق ها.

خلاصۀ مستند دو پیام اساسی است:
اول روحانی فردی است صلح طلب با اجنبی البته به هر قیمت حتی فریب خوردن.
دوم روحانی فردی است خشن و غیرقابل انعطاف با داخلی ها (با اشاره به جریان ۹۹ نفر و حوادث کوی دانشگاه و صدا و سیما و حصر منتظری)

القای دو پیام این مستند، با هدف از دست دادن و تضعیف پایگاه اجتماعی روحانی از هر سو است، تضعیف در جریان ارزشی و انقلابی بخاطر خیانت ها و اشتباهات دیپلماتیک در پایان جنگ و در تاراج دانش هسته ای و عزت ملی؛ و البته تضعیف و دلزدگی در میان جریان اصلاح طلب و معترض بخاطر رودررویی پارلمانی با نخست وزیری میرحسین موسوی علی رغم توصیۀ امام راحل به رای دادن به وی و وحدت و سرکوبی اعتراضات سال ۷۸ و وارد کردن بسیج برای برخورد با معترضین.

شاید عده ای فکر کنند خوب این مجموعه بر اساس مستندات ساخته شده بود. اشکالش کجا بود؟ اشکال کار در این است که اولا با این اوصاف اگر مستندی با تکیه بر حرف ها و استنادات و فیلم و عکس تدوین شد، باید تمام مستند های بی بی سی را هم بپذریم!

اما دلیل دیگر این است. به تصاویر مستند ذهنی زیر توجه کنید:
یک جوان یک پیرمرد سال خورده و ضعیف را زیر مشت و لگد گرفته است و شما خودتان حی و حاضر، ناظر این رخداد تلخ هستید. ابتدا شما ناراحت شده می گویید: عجب جوان بی مروت و پستی، چرا یک پیرمرد ضعیف را کتک می زند؟! کسی درگوش شما می گوید من اینها را می شناسم. این پیرمرد پدر این جوان است! حالا در ذهن شما جوان مذکور، تبدیل به فردتی پست تر و بی مروت تر می شود. همان فرد درگوش شما می گوید: متأسفانه این جوان دیوانه است. شما ناگهان تغییر موضع داده و می گویید: بیچاره جوان، بیچاره پدرش. چه اتفاقی افتاد؟! شما که یک تصویر گویا و زنده را تماشا می کردید، چرا سه تحلیل متفاوت از این مستند زنده برای شما حاصل شد؟ واضح است که دانستن تمام حقیقت، اشراف عمیق و کامل به جوانب یک رخداد و واقعه و همچنین نگاه بی طرفانه و حقیقت جویانه (نه کینه و عیب جویانه و نه مشتاق و شیفته) در فهم واقعیت های خارجی حرف اول را می زند.

حالا اگر بخواهیم به بند به بند نقد مستندی یک ساعته بپردازیم احتیاجی به یک جلسه مفصل است نه یک یادداشت محدود، اما به جهت حساسیت موضوع و مقابله با خیانت به تاریخ انقلاب و یاران انقلاب، به گوشه هایی از مسائل مورد استناد در مستند خواهیم پرداخت:

ماجرای مک فارلین (ایران کنترا) و ماجرای پایان جنگ:
برای اشراف به موضوع لازم است کمی به وضعیت ایران در جنگ تحمیلی بپردازیم. جنگ ایران و عراق در ابتدا، حضور و اشغال گری عراق در بخش هایی از ایران را در پی داشت، مقاومت جانانۀ رزمندگان اسلام با عراق جنگ را به سمتی برد که تا قبل از عملیات والفجر هشت، خصوصا بعد از آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۱، غربی ها و ناظران خارجی را به این نتیجه رسانده بود که جنگ ایران و عراق برنده ندارد و این به نفع آنها بود چرا که از سویی جمهوری اسلامی شدیداً با یک جنگ هشت ساله تضعیف و شاید در ادامه به هردلیل داخلی یا خارجی نابود می شد و ازسویی عراق شیعه تحت تأثیر ایران قرار نمی گرفت چرا که عراق در سرلیست متأثرین از انقلاب اسلامی قرار داشت که شواهد بسیاری برای تحلیل گران و ناظران بر این امر گواه بود. استفاده های سیاسی غرب بخصوص امریکا از این جنگ و تسلط مستقیم و بیشترش بر خاورمیانه و خلیج فارس به بهانۀ حفظ ثبات انرژی خلیج فارس، از دیگر فواید طولانی تر شدن جنگ ایران و عراق بود. عربستان و سایر هم پیمانانش هم خوشحال از اینکه دوکشور با اکثریت شیعه خودشان در حال تعدیل نیروی خودشان هستند!

اما پس از عملیات والفجر هشت در بیست بهمن ماه ۱۳۶۴ ورق برگشت. حضور نیروهای مسلح ایران در عراق! فتح شهر بندری فاو و اسکله و تاسیسات نفتی آن به همراه کارخانۀ نمک و پایگاه های نیروی دریایی و سه سکوی پرتاب موشک. ورق برگشت و پیشروی های ایران پی درپی در خاک عراق ادامه می یافت. صدام و غرب حیرت زده به صحنۀ جنگ و اتفاقات آن می نگریستند و اینجا بود که غربی ها این تحلیل را در میان خود نمودند که جنگ ایران و عراق قطعاً غالب و مغلوب دارد و غالب جنگ هم قطعاً عراق نخواهد بود!

از اینجا غرب و در رأس آن آمریکا مستقیماً وارد میدان شدند. ناوهای امریکایی در خلیج فارس در ظرف دو ماه به ۸۶ فروند رسید. آمریکا ضامن پوشش و دفاع از عراق در خلیج فارس در مقابل ایران شده بود، عراق به کمک آمریکا چنان فشاری به شاهرگ تأمین بودجۀ ما در داخل، یعنی صادرات نفت آورد که نفت ۱۸ دلار در بشکه در دنیا در ایران به ۶ دلار صادر می شد؛ یعنی کمی بیشتر از هزینۀ استخراج. واین یعنی مواجه شدن با یک فاجعه برای ایران در مدیریت مالی ادامۀ جنگ و کشور جنگ زده و البته تنها. در زمستان ۶۵ صادرات نفت ما به صد هزار بشکه رسید این رقم را مقایسه کنید با صادرات در اوج تحریم ها که هرگز به زیر یک میلیون بشکه نفت نرسید. یکی از رزمندگان نقل می کرد که اواخر در جبهه به ما سحری نان و سرکه دادند.

آمریکا و غرب به این بسنده نکردند آمریکا در بیست و چهار مهر سال ۱۳۶۶ چند سکوی نفتی ما را بمباران کرد. همچنین آمریکا و غرب با چراغ سبز به عراق دست وی را در بمباران شهرها و مردم باز گذاشتند و از همه ترسناک تر، چشم های خود را بر خلاف تمام معاهدات به ظاهر حقوق بشری به روی حملات وحشیانۀ شیمیایی عراق بستند. بطوری که هاشمی رفسنجانی یکی از دغدغه های خود و مسئولان در ادارۀ جنگ را زدن تهران و کلان شهرها با بمب شیمیایی ذکر می نمود. صدام از روسیه و غرب می خواهد که در مقابل ایران او را در ارتقاء سطح نظامی یاری کنند، چرا که ایران به همۀ راز و رمز نظامی و تسلیحاتی عراق دست یافته است. آنها پیشنهادهایی به عراق می دهند اول ارتقاء نیروی زمینی و دوم ارتقاء نیروی هوایی.

نیروی زمینی عراق مجهز به تانک ها تی ۷۲ و تی ۷۴ می گردد و این ادوات، جای تانک های تی ۵۵ را می گیرند. آرپی جی هفت رزمندگان ایرانی به این تانک ها اثر ندارد. ایران به موشک های قوی تر مانند تاو احتیاج بسیاری دارد؛ اما حتی در واردات سیم خاردار هم تحریم است. هواپیمای میراژ فرانسوی که به آخرین تکنولوزی جنگ الکترونیک و موشک های رادرای و حرارتی مجهز بودند هم به کمک نیروی هوایی عراق آمدند که نیاز ما را به ارتقاء قوای پدافندی لازم تر نمود. خرید سلاح ما بیشتر از دلالان سلاح بود که بیشتر این دلال ها هم زیر نظر سرویس های اطلاعاتی مهم بین المللی به فعالیت می پرداختند و کار با آنها بسیار سخت بود.

اینجا است که قصۀ مذاکرات ایران با مک فارلین برای خوانندگان کمی روشن می شود. آمریکا برای آزادی گروگان های خود در لبنان، کاملا مخفیانه دست یاری خواهی به سوی ایران دراز می کند و به ایران پیشنهاد کمک تسلیحاتی در ازای کمک ایران به خود را می نماید. آمریکایی ها منتظرند و سران کشور محرمانه تشکیل جلسه می دهند و به واکاوی مسأله می پردازند. مطلب به عرض امام می رسد. امام می پرسند موضوع مذاکرات چیست؟ عرض می شود: تعویض گروگان با موشک. با نظارت حضرت امام نتیجه این می شود که علی رغم اصرار آنها برای مذاکره با سران کشور، دو نفر از مقامات جزء سپاه با آنان مذاکره می کنند به نام های آقایان مهدی نژاد و دکتر محمد علی هادی. حسن روحانی نیز به همکاری و کمک به مذاکرات مأمور می شود.

برای آمریکایی ها این مذاکرات افت و ننگ بزرگی بود چرا که دست به دامن ما شدن خیلی برای ابرقدرتی چون آمریکا تحقیرآمیز محسوب می شد. برخلاف تصور مک فارلین که گلایه مندانه گفته بود: من به هر کشور اگر برای تجارت پوست رفته بودم حداقل با وزیر خارجۀ آن کشور ملاقات کرده بودم اما در ایران این گونه نبود، درخواست ملاقات وی با سران موافقت نشد و برخلاف مستند من روحانی هستم، کسی از سران به رأسه نگفت من نمیرم اون یکی هم بگوید من نمی رم بعد یک سازشکاری به نام هاشمی با رفیقش روحانی پا برهنه بدوند بروند برای مذاکره! این یک مسألۀ هماهنگ میان سران بود زیر نظر امام راحل که با شیطنت مهدی هاشمی معدوم و افشاگری او در هفته نامۀ لبنانی الشراع، مسأله تبدیل به یک بحران سیاسی برای آمریکا و یک جنجال احمقانه برای برخی داخلی ها گردید و مذاکرات از مسیر خارج گردید.

در آمریکا چنان تب رسوایی شدید شد که پس از رسوایی بزرگ واترگیت نام این اتفاق را ایران گیت گذاشتند، ریگان منکر دخالت خود در مذاکرات شد! رابرت مک فارلین مشاور امنیتی ریگان در تاریخ دوم فروردین ۶۶ دوسال پس از آن ماجرا خودکشی کرد که از آن جان سالم به در برد! در اسراییل شیمون پرز اعلام کرد: ما هیچ کاره بودیم! و به کل تمام تقصیرها و مدیریت مسائل را به گردن آمریکا انداخت.

مسأله در داخل به کشمکش جناحی مبدل شده بود و عده ای فریاد واسلاما و انقلابا سر دادند. هشت تن از نمایندگان مجلس نیز تصمیم گرفتند در این مورد علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه را که قبلا به آنها توضیح داده بود اما آنان قانع نشده بودند، به مجلس کشیده و در صحن مجلس مورد سوال قرار دهند. این هشت نفر عبارت بودند از: سید محمد خامنه ای، حسینی سیرجانی، موسویانی، جلال الدین فارسی، فهیم کرمانی، نجفی رهنانی، نیکروش و اسرافیلیان.

امام خمینی (ره) برخورد تندی با این افراد و دفاع محکمی از مسئولین مرتبط نمودند که:
"چرا باید وقتی که دنیا به تزلزل درآمده است برای این بی اعتنایی ایران به کاخ سفید و سیاه، چرا ما باید توجیه کنیم مسائل آنها را؟ چرا ما باید این قدر غربزده باشیم یا شیطان‌زده؟ من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص، ولو بعضی‌شان در نظر من پوچ‌اند، لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این زمان که باید فریاد بزنند سر آمریکا، فریاد می‌زنند سر مسئولین ما! چه شده است؟ شماها چه‌تان است؟ چه کردید شماها؟ شماها چرا باید تحت تأثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید یا تحت تأثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مسئله مهمی که باید همه شما دست به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما این طور شده است و در روزی که هفته وحدت است چرا شماها می خواهید تفرقه ایجاد کنید؟ لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است، از لحن خود کاخ نشینان آن جا تندتر است. شما چه شده است این طور شدید؟ شما که این نبودید بعضیتان... شما دل مسئولین ما را نشکنید، شما هی تندرو و کندرو درست نکنید، دودستگی ایجاد نکنید، این خلاف اسلام است، خلاف دیانت است، خلاف انصاف است، نکنید این کارها را.
(صحیفۀ امام جلد ۲۰ ص ۱۶۲ و ۱۶۳)

پس از این سخنان تند امام، امضاکنندگان سؤال، امضای خود را پس گرفتند. در فهم لزوم اتمام جنگ نیز مطالب بالا کمک زیادی به نتیجه گیری صحیح می نماید. ادامۀ جنگ با توجه به واقعیت های خارجی چیزی نبود که با شعار ممکن و به نفع کشور باشد؛ مانند این مستند، برخی از سیاست بازان، در قضاوت پایان جنگ چنان مسئولین کشور را مرعوب و ضعیف نشان می دهند که گویی فراموش کرده اند پیام صریح امام خمینی در پذیرش قطعنامه چه کسانی را در نوشاندن جام زهر نشانه رفته است؟ عده ای چنان خائنانه پایان پذیرفتن جنگ را برای نسل امروز صلحی حسنی ترسیم می کنند که انگار ما در پی قطعنامه، چند استان کشور را به دشمن متجاوز تقدیم کردیم! مسئولین فداکار، خدوم و عاقل نظام جمهوری اسلامی با چنگ و دندان سعی کردند کشور را از اشرار داخلی و خارجی در بدترین شرایط حفظ کنند و بدون از دست دادن یک وجب خاک یا پذیرفتن یک قرارداد و قطعنامه ای که خلاف عزت ملت ایران باشد، کشتی طوفان زدۀ جنگ را به ساحل امن برسانند. حالا عده ای بخاطر مطامع سیاسی این چنین به تاریخ خیانت می کنند.

امام خمینی راجع به پذیرش قطعنامه می فرمایند: "من با توجه به نظر تمام کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور که به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می دانم و خدا می داند که اگر نبود انگیزه‌ای که همه‌ ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود..." (صحیفۀ نور ج ۲۰ص ۲۳۹)

به این کلمات دقت کنید: "نظر تمام کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور" یعنی امام راحل برای گرفتن این تصمیم نظر همه را شنیده اند و بعد تصمیم گرفته اند. "به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم" پس امام راحل پا گذاشتن روی شعارهای قبلی را با اعتماد به تعهد و صداقت تمام مسئولین مربوطه مسیر مصلحت اسلام و مسلمین معرفی می کند. بعد در این مستند شاهدیم که در صحبت هایی از امام پخش می شود که "ما با صدام نمی توانیم صلح کنیم" به این می گویند شیطنت در مستند سازی. امام زمانی با یک شرایط صلح با صدام را دفن اسلام می دانند و با یک شرایط صلح را ولو تلخ به صلاح اسلام، چرا که احکام تابع عناوین نیست بلکه تابع مصالح و مفاسد است. امام در ادامه می فرمایند: "بدا به حال آنان که در این قافله نبودند، بدا به حال آنهائی که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت، بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند." این جملات امام راحل به خوبی مشخص است که چه کسانی جام زهر را به امام نوشاندند.

می دانید چه قدر از افراد مؤمن نما فقط از پشت جبهه برای رزمندگان دعا می کردند؟ همان هایی که موقع سرو صدا از همه حزب اللهی ترند و وقتی امام می فرمود اوجب واجبات جنگ است برخی شان می گفتند الان اوجب واجبات درس است! آمارها حکایت دارد که اکثر مردم به جبهه ها نمی رفتند و بسیاری از مردم مؤمن هم سالی یک ماه اعزام می شدند یا در عملیات ها شرکت نداشتند، اصولا بیشتر افراد همان بیرون گود فریاد می زدند: لنگش کن!

هرچه به جنگ و پایان آن بپردازیم حرف بسیار است اما ماجرای هسته ای:
آمریکا به بهانۀ حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی به عراق و افغانستان لشگرکشی کرد، جرج بوش گستاخانه عربده می کشید که بعدی ایران است! مسئولین عاقل نظام تمام تدابیر را در نظر گرفتند. آمریکا قطعاً برای حمله به ایران باید خسارات سنگینی را برای خود و هم پیمانانش به جان می خرید تا از ایران خلاص شود، پس باید افکار عمومی را با خود همراه می کرد تا ملت ها همراه با دولت ها خونریزی این جراحی را بپذیرند تا صهیونیست های آمریکایی به هدفشان برسند. بهانۀ بمب اتم و ترساندن دنیا از ایران هسته ای برای آمریکا که بزرگ ترین غول های رسانه ای جهان را در دست داشت کار آسانی بود، آن هم برای ملت هایی که تا کلمۀ اسلام را می شنیدند، به یاد بمب، عملیات انتحاری و سر بریدن می افتادند! مسئولین نظام دو مسأله را در دستور کار قرار دادند:

یکی آماده باش گسترده در نیروهای مسلح و برگزاری رزمایش های بزرگ مانند رزمایش غرور آفرین پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، تا دشمن بفهمد که ما آماده ایم و خود را برای نبرد مهیا می کنیم و فکر نکنید که جا زده ایم! به قول معروف برای رقیب که گرد و خاک می کرد، کت را در آوردیم و آستین ها را بالا زدیم!

از طرف دیگر عاقلانه باید بهانه از دشمن گرفته می شد و توطئه و تلاش مذبوحانۀ وی خنثی می گردید. چرا که پیشگیری خیلی بهتر از درمان است. ایران با کشورهای اروپایی که از عواقب جنگ که حالا جدی شده بود می ترسیدند و می خواستند طرف آمریکایی را ازجنگ منصرف کنند وارد مذاکره شد، برخلاف مستند من روحانی هستم، توقف غنی سازی هیچ دست آوردی برای غرب و آمریکا نداشت. کدام آدم سیاستمدار و عاقلی فکر می کند که یک تعلیق داوطلبانه برای صهیونیست ها و آمریکایی ها یک پیروزی است و به درد آنها می خورد؟! آنها به دنبال چیز دیگری بودند و هستند. تعلیق داوطلبانه پوزه بندی بود بر دهان صهیونیسم بین الملل و خواباندن سر و صدای آمریکا! در اوج قدرت و عربده کشی آمریکا، نه تنها جنگی صورت نگرفت، نه تنها قطعنامه ای علیه ایران تصویب نشد، حتی پروندۀ ایران از آژانس انرژی اتمی خارج نشد و به شورای امنیت نرفت. بوش و صهیونیست ها خسته و کلافه از این اتفاقات ایران را محور شرارت معرفی می کردند.

مطلعین می دانند که روحانی در مذاکرات هسته ای در سعدآباد، با هماهنگی کامل نظام به تصمیم گیری می پرداخت در نهایت امتیازی که به غربی ها داده می شود تعلیق داوطلبانه است. داوطلبانه یعنی قانونا ایران هر لحظه می تواند تعلیق را بشکند و قانوناً این کار هیچ الزامی را برای ما ایجاد نمی کرد. این یک عقب نشینی و اقدام هوشمندانه و فرار از توطئه ای سنگین با کمترین هزینه بود. برخلاف تبلیغات مستند "من روحانی هستم"، البرادعی نتوانست در عمل ایران را فریب دهد چرا که ایران در برخی بخش ها مانند تکمیل و تحقیقات با جدیت به کار خود ادامه داد. نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل، با گستاخی در سخنرانی خود در شصت و هشتمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اشاره به مسئولیت روحانی در مذاکرات با غرب در پروندۀ هسته ای می گوید:

''او بر استراتژی های ایران در پیشرفت برنامه اتمی خود مسلط بود... روحانی از نظر دیدگاه با احمدی نژاد فرقی نمی کند. احمدی نژاد گرگی در لباس گرگ بود اما روحانی گرگی در لباس میش است که فکر می کند می تواند جامعه جهانی را فریب دهد.'' در جای دیگر وی روحانی را کسی معرفی می کند که غرب را بازی داد و زمان خرید و ایران را از بحران خارج کرد، غنی سازی را به ظاهر تعطیل نمود و به سرعت پروژه های هسته ای را تکمیل نمود.

اگر کسی اطلاعات داشته باشد می داند که راه اندازی مهم ترین سایت های هسته ای در همان ایام و قبل از دولت احمدی نژاد انجام گرفت. اما این مستند به کذب، با جملات تقطیع شده غرب را برنده و ایران را دور خورده از غرب معرفی می کند که حالا به اشتباه خود پی برده است!

مقام معظم رهبری همان زمان چند روز بعد از تعلیق داوطلبانه فرمودند:
"کارى که مسؤولان کردند، کار درستى بود. با تدبیر و بدون پذیرش تسلیم و قبول حرف زور انجام شد تا توطئه اى که از طرف آمریکایی ها و صهیونیست ها علیه جمهورى اسلامى طرّاحى شده بود، شکسته شود. البته این آغازِ قضیه است و کار تمام نشده است. اگر ادامه این کار به همین روالى که تاکنون طرّاحى شده، ادامه پیدا کند، هیچ ایرادى ندارد... به نظر بنده هر دو نوع نظریه اى که درباره مذاکراتِ انجام گرفته وجود دارد، غیر منطبقِ با واقع است. یک طرز فکر این است که افراد مؤمن و غیور ما تصوّر مى کنند دولت تسلیم شد، که باید گفت این طور نیست و هیچ تسلیمى تا این جا وجود نداشته است. این یک حرکت سیاسى و کار دیپلماسى است...آنچه که تاکنون مسؤولان محترم - چه آقاى دکتر روحانى و چه آقاى رئیس جمهور و مسؤولان دیگر - حقیقتاً زحمت کشیدند، این است که با دقّت و ملاحظه جوانب، کار کرده اند و حواسشان جمع است که کارى برخلاف مبانى و اصول انجام نگیرد. بنده هم مطّلع هستم و هرجا احساس کنم که برخلاف ضوابط، اهداف و عزّت ملى و جهت گیرىِ نظام اسلامى کارى انجام مى گیرد، مطمئنّاً نخواهم گذاشت و جلوش را مى گیرم.(پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری ۱۱ آبان ۱۳۸۲)

بدین ترتیب با هوشمندی ایران بامدیریت رهبری و مسئولین، با کمترین هزینه از این مهلکه گریخت.

بعدتر که آمریکا در باتلاق عراق و افغانستان گیر کرد و بحران اقتصادی اروپا را فرا گرفت و درآمد نفت ایران به بی سابقه ترین حالت افزایش پیدا کرد، برخی شیر شدند و قبلی ها را مرعوب خوانده و فریاد می زدند: انقدر قطعنامه بدهید که قطعنامه دانتان پاره شود! و با خونسردی با افکار بلند نظرانۀ خود در مصاحبۀ تلوزیونی به مردم آرامش می دادند که قطعاً قطعنامه ای صادر نخواهد شد! تا هزینۀ سنگینی را به ملت تحمیل کنند و درحالیکه ما در اوج بحران پرونده را در آژانس نگه داشتیم با ماجراجویی پروندۀ اتمی که هیچ، پروندۀ ایران را به فصل هفتم شورای امنیت سازمان ملل که اجازۀ هربرخوردی با ایران حتی جنگ را می دهد فرستادند و تحریم های سختی را به جان ملت انداختند که درآمدن از آن کار حضرت فیل است! حالا این مستند متقلبانه، برای افراد ناآگاه، در روایت رفتن روحانی از پروندۀ هسته ای مارش حماسی می نوازد!

اصلا این روحانی معرفی شده از سوی این مستند سخیف، چگونه بیست و چهارسال نمایندۀ رهبری در شورای عالی امنیت ملی مانده است؟! چرا رهبری باید در آن شرایط حساس منطقه ای، موضوع سخت و نفسگیر هسته ای را به دبیرخانه بسپرند و به روحانی اعتماد کنند؟!

جواب روشن است. روحانی، روحانی معرفی شده در این مستند نیست.

وقتی رهبری عقب نشینی ها را پر رویی غرب معرفی می کنند و جلوی زیاده خواهی های غرب را با قاطعیت می گیرند، اینها انگشت اتهام را به سمت دستگاه دیپلماسی گذشته می گیرند فارق از اینکه همان دستگاه دیپلماسی به فرمان رهبری تعلیق ها را می شکند.

اما در مورد ماجرای ۹۹ نفر:
آیت الله خامنه ای رییس جمهور وقت، به هر دلیلی مایل به ادامۀ همکاری با آقای میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر دولت دوم خود نیستند. امام هم به هر دلیلی از ایشان می خواهند که آقای موسوی را معرفی کنند. ایشان در حالیکه قانع نشده بودند ولایتمدارانه موسوی را به مجلس معرفی می کنند، روحانی در طیف راست گرای مجلس تعریف می شود و موسوی تفکرات چپی (نه چپ مارکسیستی بلکه چپ اقتصادی) دارد ۹۹ نفر من جمله روحانی علی رغم توصیۀ امام به مجلس، به موسوی رأی نمی دهند و در پی آن جنجالی به پا می شود که این ها ضد ولایت فقیه هستند!
نامۀ امام به مجلس بدین شرح است:

بسم اللّه الرحمن الرحیم
با تشکر از حضرات آقایان، اینجانب چون خود را موظف به اظهار نظر مى دانم، به آقایانى که نظر خواسته اند، از آن جمله جناب حجت الاسلام آقاى مهدوى و بعضى آقایان دیگر، عرض کردم آقاى مهندس موسوى را شخص متدین و متعهد، و در وضع بسیار پیچیده کشور، دولت ایشان را موفق مى دانم، و در حال حاضر تغییر آن را صلاح نمى دانم. ولى حق انتخاب با جناب آقاى رئیس جمهور و مجلس شوراى اسلامى محترم است.
۵ مهر ۶۴

عده ای مانند آقای آذری قمی، در مخالفت صحبت کردند که پیام حضرت امام ارشادی است و تکلیف نمی باشد یعنی امام نظر خود را بیان کرده اند و تصمیم گیری را به ما واگذار نموده اند (یعنی: اگر به این نتیجه رسیدیم که رای اعتماد ما درست نیست بخاطر حکم ارشادی امام نمی توانیم در قیامت پاسخ گو باشیم چون به ما تکلیف نکرده بودند). آقای هاشمی و برخی دیگر هم در موافقت رأی اعتماد سخن گفتند و هاشمی گفت که بهتر است به رای و نظر امام اهتمام شود.

نتایج رای گیری این شد:۱۶۲ موافق، ۷۳ مخالف و ۲۶ نفر ممتنع . ۹۹ رأی مخالف و ممتنع که عنوان ضدولایت فقیه گرفتند!

والبته این اتهام هیچ مبنای شرعی و قانونی نداشت چرا که خود امام راحل حق انتخاب را به مجلس و رییس جمهور داده بودند.
در قضایای ۱۸ تیر ۱۳۷۸ هم روحانی در نقش دبیر شورای عالی امنیت ملی، با اغتشاش گرانی توسط سپاه و بسیج برخورد می کند که حتی به وزیر کشور اصلاحات یعنی موسوی لاری که برای سخن گفتن نزد آنها رفته بود هم حمله می کنند و عمامۀ او را از سرش پایین می اندازند! و با کمک محافظان وی از معرکه جان سالم به در می برد! در خاطرات آقای ناطق نوری می خوانیم که در جلسات شورای عالی امنیت ملی روحانی با هماهنگی خاتمی سپاه را وارد جریان می کند. شرط خاتمی این است که سپاه بعد از ختم غائله برگردد و کار را دوباره به نیروی انتظامی واگذار کند.

در مجموع این مستند با تدوین و تقطیع مغرضانه نقشی فعال در مسموم کردن تاریخ انقلاب دارد و ادامۀ همان جریان خزنده ای است که در هشت سال گذشته گام به گام به بی اعتمادی و نفرت مردم و نسل جوانتر از مسئولین سابق نظام خصوصاً روحانیت مبارز دامن می زد و با تحریف تاریخ به قصد تخریب در باطن و نقاب انقلابی و حزب اللهی در ظاهر آب به آسیاب دشمن می ریخت تا جایی که تشنجات ۸۸ را آفرید.

نظرات 5 + ارسال نظر
رضا شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت 11:16

شما فکر نمی کنی به هاشمی ظلم شد؟ در ضمن شرایط امروز کشور مستقیما به دوران احمدی نژاد مربوط میشه و نمیشه هیچ اشاره ای به اون دوران نداشت. ولی اینکه طرف بیاد یه پرونده ای رو نصفه نیمه از دل تاریخ بیرون بکشه و پیراهن عثمانش کنه چه فایده ای داره جز بحث ها و دعواهای بی فایده؟

شما بگو به هاشمی چه ظلمی شده؟
تو مگه فیلمو دیدی که قضاوت میکنی؟ پرونده نصفه نیمه نیست کامل تو فیلم اومده.

صادق شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت 00:20

جدا فکر می کنی به هاشمی ظلم شد؟ و هاشمی داره عقده گشایی می کنه و از این جهته که می خواد آرامش سیاسیو بهم بزنه و اشکالیم نداره؟

رضا شنبه 20 اردیبهشت 1393 ساعت 00:01

به هاشمی تو دوره احمدی نژاد ظلم شد. خیلی حرف ها راجع بهش از صدا و سیمای میلی زدن ولی نذاشتن همون موقع از خودش دفاع کنه. خب وقتی این همه طرف رو تو منگنه میزارن قاطی میکنه دیگه.
فرق احمدی نژاد با روحانی و خاتمی اینه که احمدی نژاد خودش بحران درست میکرد ولی این بدبخت ها، چون از ما بهترون خیلی باهاشون حال نمیکنن، هر روز یه سنگی جلو پاشون میندازن

رضا جمعه 19 اردیبهشت 1393 ساعت 20:54

چون دنبال پرونده سازی و دعواهای جناحی بیخود نیستن. این براداری دلواپسن که دوست ندارن فضای سیاسی کشور آروم بشه

جدا روت میشه این حرفو میزنی؟!
رسانه های هاشمی و اصلاحات صبح تا شب دارند به احمدی نژاد فحش می دهند در راستای آرامش فضای سیاسی است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!

صادق جمعه 19 اردیبهشت 1393 ساعت 18:00

فیلمو ببینی خودت می فهمی که حرفای این متن درست نیست.
1. اینکه گفته کپی مستندهای بی بی سی است حرف درستی نیست. انگ زدنه.
2. اینکه گفته برای قضاوت باید همه داستانو شنیده باشیم درسته ولی تو این مستند داستانو ناقص نمیگه.
3. قضیه مک فارلین به نفع ایران بوده و تو این مستندم فقط گفته روحانی نقش داشته.
4. اینقدر که این گفته ما آخر جنگ ضعیفو درمونده نبودیم.
5. قسمته هسته ایشم که کاملا دروغه. فیلمو ببینی چون صدای خاتمی و روحانی است متوجه میشی. بعدشم پرونده ما بخاطر اینکه روحانی زد زیر توافق نامه سعدآباد رفت سازمان ملل و ما تحریم شدیم.
6. اینیم که میگه اگه خوب نیود رهبری شورای امنیت نمیزاشتش، سفسطست. نمیگیم که روحانی آدم خیلی بدیه. میگیم اشتباه کرده. اصول تفکراتش صحیح نیست ولی کافرم نیست.
7. در قضیه 99 نفرم کار درستی کرده. طرف مقابل که انگ ضدولایت فقیه زدند کار غلطی کردند.
8. سال 78 کار روحانی درست بود.
در مجموع مستند خوبی است. حتما ببین و بدون جوسازی دولت و رسانه هایش قضاوت کن.
راستی چرا کسی علیه احمدی نژاد مستند نمی سازند؟ به ظاهر که رسانه های هاشمی علهش خیلی مطلب دارند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد