پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

عاقبت ماهایی که همش دم از سازش می زنیم ...

بخشی از کتاب « من زنده ام »، خاطرات دوران اسارت معصومه آباد:

« بچه ها را نوبتی و از روی ملاک و معیار خودشان و البته به کمک چند تا از عناصر خودفروخته خودمان انتخاب می کردند. ناجوانمردتر از عراقی ها خودی هایی بودند که به بهای چند نخ سیگار، چوب حراج به انسانیت و مردانگی و غیرت می زدند. آنها انگشت روی بچه ها می گذاشتند و آنها را به اتاق شکنجه روانه می کردند. این افراد ایرانی هایی بودند که برای ادامه ی زندگی خود، خون دیگران را می فروختند و برای اینکه رنج کمتری را تحمل کنند دیگران را به رنج بیشتر می انداختند. این جاسوس ها روی هر کس انگشت حرس الخمینی (پاسدار) می گذاشتند، او را با پای خودش می بردند اما چهار دست و پا و چهره ای خونین و مالین بر می گرداندند که اصلا قابل شناسایی نبود.

...

آنچه ما را بی تاب تر از همیشه می کرد این بود که می دیدیم سه نفر که لباس اسیران را به تن داشتند، لای دست و پای خمیس و عبدالرحمان و حمزه می چرخیدند و برای بعثی ها خوش رقصی می کردند و دم تکان می دادند و انگشت نحس خود را به سمت برادران نشانه می گرفتند و به بهای یک نخ سیگار که انعام سرسپردگی شان بود تن به خیانت می سپردند. نگاه شوم شان به مثابه ی دندان گرگی بود که در گوشت بره های بی گناه فرو می رفت. گرسنگی، تشنگی، سرما، گرما، تحقیر، توهین و شکنجه، همه چیز را می شد تحمل کرد اما نامردی و خیانت نفس گیر بود. »

نظرات 1 + ارسال نظر
رضا پنج‌شنبه 2 مرداد 1393 ساعت 23:33

فکر می کنم بهتره برای انتخاب عنوان مطالبت بیشتر دقت کنی. نظر شما رو به حکمت 178 نهج البلاغه (روش نابود کردن بدى ها) که آقای خمسه گذاشتن جلب می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد