دم مسیحایى «ذکر»
در دستورهاى دینى آمده است که اگر سیئهاى مرتکب شدید فورا حسنهاى انجام دهید تا آن سیئه را جبران کند; زیرا اگر سیئه، متراکم شود، چرک و رینى در جان انسان ایجاد و او را نابینا و ناشنوا مىکند. براى این کار، ذکر دایمى خدا را توصیه کردهاند.
برخى دستورهاى دینى وقت مشخصى دارد; مانند نماز:
«ان الصلوة کانت على المؤمنین کتابا موقوتا» (53)
اما ذکر خدا «موقوت» نیست و وقت مشخصى ندارد; زیرا در قرآن آمده است:
«یا ایها الذین امنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا» (54)
دائما به یاد حق باشید. این دوام یاد حق نمىگذارد انسان غفلت پیدا کند.
نقل شده است که حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از کنار باغى مىگذشت; به باغدار که در حال غرس نهالى بود فرمود: آیا حاضر هستى من تو را از غرس و شتسودمندترى آگاه کنم؟ عرض کرد: آرى. فرمود: درختى که تو مىکارى، ثمرش موقت است، ولى اگر در هر بامداد و شامگاه بگویى:
«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر»
خداوند براى تو در بهشت، در برابر هر تسبیح درختهاى میوه غرس مىکند که همواره میوه مىدهد (55) .
نیز امام باقر (سلام الله علیه) مىفرماید:
اگر کسى این تسبیحات چهارگانه را بگوید، خداوند، چهار پرنده از این اذکار مىآفریند که آنها تا قیامتخدا را تسبیح و تقدیس و تهلیل مىکنند:
«من قال سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر، خلق الله منها اربعة اطیار تسبحه و تقدسه و تهلله الى یوم القیامة» (56) .
این نشانه تجسم اعمال است. پرندگانى را که خدا با این اذکار چهارگانه مىآفریند، در آسمان و زمین نیستند، بلکه در فضاى جان ذاکر و مسبح پدید مىآیند و پرواز مىکنند. آنگاه مؤمن سالک، طیران را در درون خود مىبیند و به جاى این که «طى الارض» ظاهرى داشته باشد، «طى الارض والسماء» باطنى دارد; یعنى، در عین حال که در یک جا نشسته است، «جهانى استبنشسته در گوشهاى».
انسان گاهى مانند عیساى مسیح (سلام الله علیه) مظهر خالقیتحق قرار مىگیرد:
«و اذ تخلق من الطین کهیئة الطیر باذنى فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنى» (57)
ولى گاهى براى هر ذاکرى در درون جان او، بدون گل و خاک پرندهاى ایجاد مىشود تا تسبیح گوى خدا باشد.
«خلق»، صفت فعل خداست; نه صفت ذات او، و اصل کلى این است که در همه مباحث الهى، دو منطقه ممنوعه وجود دارد و احدى به آن دو منطقه، راه پیدا نمىکند: یکى منطقه ذات خدا و دیگرى منطقه اسماء و صفات ذاتى او که عین ذات اوست; ولى خارج از ذات منطقه افعال الهى و جهان امکان است.
اگر چه فعل و آفرینش خدا به ذات او متکى است; اما اگر کسى با اوصاف فعلى خدا محشور باشد، او بر «قیوم» تکیه مىکند. به ما گفتهاند: «یا حى یا قیوم» بگویید که البته حقیقت آن در نیایش، «انشاء» است، نه «اخبار». بر این اساس، «یا حى یا قیوم»، یعنى «احینا واقمنا»; ما را به حیات خود، زنده و ما را به قیومیتخود، قائم کن. اگر چنین شود، انسان مىتواند چون دیگران، فیض الهى را بگیرد:
«مرغ باغ ملکوت» را کسى که بالاتر از ملکوت مىاندیشد مىآفریند. اگر انسان به جایى برسد که با ذکر او پرنده ملکوتى خلق بشود، او مظهر خالق خواهد شد و این خالقیت، چون صفت فعل خداست، امتناع عقلى و منع نقلى ندارد که در عیساى مسیح و عبد صالح دیگرى تجلى کند.
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که:
یحیاى شهید (سلام الله علیه) وقتى مىگفت: «یا رب یا الله»، خداوند مىفرمود: «لبیک یا عبدی سل حاجتک» (58) .
از این جهتخدا در قرآن مىفرماید:
«و حنانا من لدنا» (59)
لطف ما به سوى او تنزل پیدا مىکرد و او هم «تحنن» و مهربانى داشت. همین کار یحیاى شهید را به ما آموخته و گفتهاند: شما هم بگویید: «یا الله» و لبیک بشنوید.
از امام صادق (علیه السلام) رسیده است که اگر پس از گفتن تسبیح حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) یک بار
«لا اله الا الله»
بگویید، گناهان شما بخشوده مىشود:
«من سبح الله فی دبر الفریضة قبل ان یثنی رجلیه تسبیح فاطمة الماة و اتبعها بلا اله الا الله مرة واحدة، غفر له» (60) .
همچنین نقل شده است: اگر نیازى داشتید، دهبار
«یا الله»
بگویید و آنگاه حاجتخود را بخواهید که برآورده مىشود:
«قل عشر مرات: یا الله یا الله یا الله، فانه لم یقلها احد من المؤمنین قط الا قال له الرب تبارک و تعالى: لبیک عبدی سل حاجتک» (61) .
به این ترتیب، ائمه (علیهم السلام) راه حضرت مسیح (علیهالسلام) و یحیاى شهید (علیه السلام) را به ما آموختهاند، تا با پیمودن آن، از امدادهاى ویژه روحالقدس بهرهمند گردیم.
روایاتى که مىگوید: از هر قطره آب وضویى که براى عبادت گرفته شود فرشتهاى خلق مىشود، راه مسیح را به ما نشان مىدهد. البته اگر کسى در نماز غافل باشد و نماز او غافلانه انجام گیرد، وضویش نیز غافلانه انجام مىگیرد و بنابراین، از این وضو و آن نماز، کارى ساخته نیست و در حقیقت، نماز او مصداق
«فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون» (62)
خواهد بود و بر همین اساس درباره وضوى او باید گفت: «فویل للمتطهرین، الذین هم عن طهارتهم ساهون». بنابراین، از قطرات آب چنین وضویى، فرشته خلق نمىشود.
کسى که مىگوید: چگونه ممکن استبندهاى «خالق» باشد؟ او هنوز با عقل متعارف نجنگیده و به روایات اهل بیت (علیهم السلام)، ایمان نیاورده است; زیرا از مجموع روایات، که مشتمل بر خبر صحیح و معتبر نیز هست، به خوبى برمىآید که با عبادت انسان سالک، فرشته ملکوتى خلق مىشود; اما چنین شخصى هنوز باور نکرده است که انسان مىتواند با عبادتهاى صحیح خود، راه مسیح را طى کند و بدون این که پیغمبر یا امام بشود، مىتواند کارى بکند که مسیح کرد و مظهر خالقیتحق قرار بگیرد; زیرا برهان عقلى امکان آن را ثابت کرده است و دلیل نقلى از وقوع آن خبر داده است.
مراتب بیدارى
انسانى که بیدار مىشود عاملى در بیدارى او نقش دارد و عوامل بیدارى انسان غافل گوناگون است; ممکن است این عامل «زنگ خطر دوزخ» باشد یا «شوق بهشت» و یا «اشتیاق به لقاى حق». در مناجات شعبانیه آمده است که:
«ایقظتنى لمحبتک» (63)
تو مرا براى محبتخود بیدار کردهاى، نه براى ترس از جهنم یا شوق به بهشت. بیدارى از خواب ظاهرى هم همین طور است; مثلا، کسى که در هنگام نماز صبح، خوابیده است و عاملى وى را بیدار مىکند آنچه که مایه بیدارى او مىشود، نجات از عذاب دوزخ یا اشتیاق به بهشت و یا اشتیاق به لقاى حق است.
انسانى که اهل معصیت و یا اهل توجه به غیر خداست نیز خوابیده است:
«الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» (64)
بیشتر انسانها در خوابند و وقتى که بمیرند بیدار مىشوند; برخلاف فرهنگ رایجبین ما که در باره مردگان مىگوییم: «به خواب ابد فرو رفتهاند»، دین مىگوید: «مردگان تازه بیدار شدهاند». انسانى که در دنیاست و معارف الهى را نمىیابد در خواب است; اما وقتى مىمیرد بسیارى از مسائل براى او روشن مىشود و در حقیقت، مرگ سرآغاز بیدارى است و اگر برزخ یا قبر را «مرقد» یعنى خوابگاه مىنامند براى آن نیست که انسان در آن جا در خواب است; چون برزخ نسبتبه دنیا بیدارى است; بلکه براى آن است که برزخ نسبتبه قیامت کبرا خواب است; زیرا بسیارى از امور بعد از مرگ و در برزخ نیز براى انسان روشن نیست; ولى در قیامت کبرا روشن مىشود. از این رو انسانهاى برانگیخته شده از قبر در روز «بعث» مىگویند:
«من بعثنا من مرقدنا» (65)
چه کسى ما را از خوابگاهمان مبعوث کرده است؟ به هر حال، همان گونه که عوامل بیدارى انسان گوناگون و مراتب بیدارى وى متفاوت است، زاد و توشهاى هم که بعد از بیدارى براى سفر خویش فراهم مىکند مختلف است; کسانى که از همان آغاز، زنگ بیدارى را محبتحق مىدانند قهرا زاد و توشهاى هم به اندازه همین سفر تهیه مىکنند.
سوء ظن به خود
پس از نجات از غفلت، باید نسبتبه آنچه انسان را دوباره به غفلت مىکشاند، هشیار بود و از این رو انسان باید هم نعمتهاى خدا را بشناسد و هم بداند که در همه حالات، در مشهد و محضر الهى است و هم نسبتبه خود، خوش گمان نباشد; زیرا خوش گمانى باعث مىشود که انسان کارهاى خود را حمل بر صحت و آنها را توجیه کند و توجیه کردن تبهکاریها غفلتزاست و با تهذیب روح، سازگار نیست. چنین کسى، دیگر به توبه و مانند آن راه نمىیابد تا تبهکاریهاى گذشته را ترمیم کند; زیرا کارهاى خود را، زشت نمىپندارد تا از آنها توبه کند
انسان نسبتبه دیگران نباید سوء ظن داشته باشد; مگر این که شواهدى بر آن دلالت کند، ولى نسبتبه خود باید سوء ظن داشته باشد. انسان وقتى نسبتبه خود بد گمان باشد، اصل را بر این قرار نمىدهد که انسان خوبى است و کارهاى خوب مىکند، بلکه اصل را بر این قرار مىدهد که ممکن است گناه و خلاف بکند. از این رو کارهاى خود را فورا حمل بر صحت نمىکند بلکه مىکوشد با ترازوى الهى آن را ارزیابى کند.
این حالتسوء ظن، زمینهاى خواهد شد تا انسان یافتههاى خود را بررسىکند. گاهى خدا واقعا به انسان نعمت مىدهد; اما گاهى خدا کسى راامتحان مىکند نه این که بر او انعام روا بدارد و چنین نعمت دادنى «فتنه»، یعنى آزمونى است تا آشکار شود که انسان ناب و خالص استیا آلوده و مخلوط. اگرکسى به خود، حسن ظن داشت، فورا یافتههاى الهى را حمل بر اکرام الهىمىکند:
«فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن» (66)
مىگوید خدا مرا گرامى داشته است و من نزد خدا کریم هستم; در حالى که خدااورا آزموده است; نه این که به او اکرام کرده باشد. انسان غافل که به خود حسن ظن دارد، خود را برتر مىبیند و از بزرگوراى و کرامتهاى درونى دیگراننیزخبرى ندارد. حسن ظن به خود و غفلت از زشتیها و نواقص خویش مایه فخرفروشى است و فخرفروشى باعث تحقیر دیگران است.
در حالى که امام صادق(علیه السلام) فرمودهاند کسى که به برادر مؤمنش «اف» بگوید، از ولایت اوخارج مىشود: «اذا قال المؤمن لاخیه اف، خرج من ولایته» (67) .
بنابراین، انسانحق«اف» گفتن به برادر مؤمن خود را ندارد. چون همان گونه که منافقانازیکدیگرند:
«المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض» (68)
مؤمنان نیز اولیاى یکدیگرند:
«المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» (69)
این ولایت متقابلى است که بین مؤمنان برقرار است و انسان، با اهانتبه برادر ایمانى از آنبیرون مىآید.
پسغفلتنهتنهارابطهبینانسانوخداراتیرهمىکند،بلکهرابطهبین انسانها رانیز تاریک مىکند.باتیرگى رابطه بین انسان و خدا و تاریکى رابطه انسان با سایر انسانها، هرگز کسى مهذب و مطهر نخواهد شد. ارتباط مؤمنان با یکدیگر به قدرى در نزاهت روح، نقش مؤثرى دارد که در روایات آمده است:
«ربح المؤمن على المؤمن ربا» (70)
سودى که در تجارت، مؤمن از مؤمن دیگر مىبرد به منزله رباست.
از سوى دیگر، همان گونه که در جهاد اصغر، بیان نورانى امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به مردم مصر این است که
«و من نام لم ینم عنه» (71)
یعنى اگر کسى بخوابد، هرگز دشمن بیدار نمىخوابد و شبیخون مىزند، درباره دشمن درون نیز این مطلب، صادق و بلکه روشنتر است. اگر کسى به سبات عقل مبتلا گردد و از نظر روح بخوابد، دشمن درونش بیدار است و هرگز نمىخوابد و روشن است که تهاجم به انسان خوابیده و پیروزى بر او آسان است. انسان غافل، خوابیده است و چون توجه ندارد، دشمن متوجه بر او مىتازد. اصولا دشمن از راهى که انسان او را نمىبیند حمله مىکند:
«انه یریکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم» (72) .
مطلب دیگر،آن استکه اگرکسى رابطه خود را با خدا از طریق غفلتزدایى، مستحکم کند، مشمول مهر خداوند خواهد بود و او دلهاى جامعه را نیز به سمت وى متوجه خواهد کرد. این که حضرت ابراهیم خلیل به خدا عرض کرد:
«فاجعل افئدة من الناس تهوى الیهم» (73)
یعنى، خدایا! دلهاى عدهاى از مردم را به سمت فرزندان من متوجه کن براى همین است که اگر کسى رابطهاش را با خدا محکم کند، او دلهاى دیگران را هم به سمت وى متوجه مىکند و این تنها در نتیجه اجابت دعاى ابراهیم (سلام الله علیه) نیست; بلکه به عنوان یک اصل کلى در قرآن کریم آمده است:
«ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا» (74)
خداوند، مودت مؤمنانى که داراى اعمال صالحند، در دلهاى دیگران مستقر مىکند.
پىنوشتها:
53. سوره نساء، آیه 103.
54. سوره احزاب، آیه 41.
55. محاسن برقى، ج 1، ص 107; بحار، ج 83، ص 257.
56. محاسن برقى، ج 1، ص 106; بحار، ج 90، ص 172.
57. سوره مائده، آیه 110.
58. بحار، ج 90، ص 233; محاسن برقى، ج 1، ص 104.
59. سوره مریم، آیه 13.
60. بحار، ج 82، ص 335; محاسن برقى، ج 1، ص 106.
61. بحار، ج 90، ص 233; محاسن برقى، ج 1، ص 104.
62. سوره ماعون، آیات 4 5.
63. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
64. بحار، ج 4، ص 43; اصول کافى، ج 2، ص 240.
65. سوره یس، آیه 52.
66. سوره فجر، آیه 15.
67. بحار، ج 72، ص 146.
68. سوره توبه، آیه 67.
69. سوره توبه، آیه 71.
70. بحار، ج 100، ص 82; محاسن برقى، ج 1، ص 186.
71. نهجالبلاغه، نامه 62، بند 13.
72. سوره اعراف، آیه 27.
73. سوره ابراهیم، آیه 37.
74. سوره مریم، آیه 96.
اگر غفلت زدایی کنیم، خدا کمکمون می کنه.
از کجا بفهمیم فعلا اتفاق نعمت است یا فتنه (آزمون)؟
شعار ما باید این باشد:
سوظن به خود و حسن ظن به دیگران.
البته منظور از دیگران مومنان هستند نه کفار.
باید دنبال عامل بیداری خودمون باشیم.
باید دائم الذکر شد.
نماز اول وقت نماز اول وقت نماز اول وقت