روز سوم خرداد 1393 دکتر سعید جلیلی نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با دعوت تشکلهای دانشجویی به دانشگاه شیراز رفت و به سخنرانی و گفتوگو با دانشجویان پرداخت. این جلسه دانشجویی با پرسشهای چالشی و حمایتی دانشجویان گرم و پرحرارت شد. پرسش و پاسخ با دانشجویان را در ادامه میخوانید:
سرنوشت مذاکرات هستهای را در نهایت چگونه میبینید؟
من زیاد اهل پیشگویی نیستم. به هر حال در مذاکرات باید شاخصهایی حاکم باشند. بحث هستهای خدای ناکرده در مباحث تنگ سیاسی یا جناحی یا سلیقهای قرار نمیگیرد، بلکه یک موضوع ملی است و انشاءالله با یک نگاه صحیح دنبال میشود.
رهبری برای این موضوع دو شاخص اساسی را بیان فرمودهاند. یکی عدم عقبنشینی از حقوق ملت و دیگر ایستادگی در برابر زیادهخواهیهای دشمنان. دفاع ما از حقوق هستهای، دفاع از همه حقوق ملت است. اگر زمانی از خرمشهر دفاع میکردیم، فقط دفاع از خرمشهر نبود، بلکه دفاع از سرخس و همه شهرهای ایران هم بود. اگر دشمن میتوانست خرمشهر را بگیرد، به دنبال آن سایر شهرهای کشور هم در معرض تهدید قرار میگرفتند و بالعکس، وقتی توانستیم آن تودهنی را به آنها بزنیم و خرمشهر را آزاد کنیم، آنها را برای همیشه ناامید و کشور را بیمه کردیم تا دیگر نتوانند با تعرض نظامی، خدای ناکرده بخشی از خاک کشور را به یغما ببرند.
امروز هم دفاع ما از حقوق هستهای، یک حق شناخته شده و تعریف شده است. اگر طرف خواست با زور و بر اساس همان مبنای استکباری که «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّه» مانع اعمال حق ما شود، به حقوق دیگر ما هم چشم خواهد دوخت، لذا این موضوع اساسی باید بر گفتوگوهایمان حاکم باشد. البته باید اجازه داده شود آقایان مانورهایشان را بدهند و بحثهایشان را بکنند ـ همان نکتهای که آقا فرمودند نرمش قهرمانانه ـ اما اصل حاکم بر مذاکرات، همچنان جای خود خواهد بود و انشاءالله با هدایت رهبری همین گونه خواهد شد.
نظر شما راجع به مذاکرات انجام شده و بهطور مشخص توافقنامه ژنو چیست؟
نظرهایی که در باره مذاکرات هستهای وجود دارد، به نظر من در مناظرات انتخاباتی بخوبی بیان شدند. نظر من هم کاملاً مشخص است که چگونه باید بحثها را دنبال کنیم و چه نگاهی باید داشته باشیم. دوستان دیگر نظرات دیگری داشتند. امروز به هر حال آنها منتخب مردم واقع شدهاند و باید ببینیم چگونه آن بحث را دنبال میکنند، اما چیزی که اهمیت دارد همان حقوق ملت است که باید بر آن استوار ایستاد. همه ملت هم همین را میخواهد و ما هم باید کمک کنیم که این امر محقق شود.
مدتی پیش عربستان سعودی ایران را به دست داشتن در ترور سفیر عربستان در واشنگتن متهم کرد. قریب به ۱۴۰ کشور جهان، ایران را متهم دانستند، ۲۰ کشور رأی ممتنع دادند و ۸ کشور شامل جمهوری کمون، کوبا، کره شمالی، زیمبابوه و… به نفع ایران رأی دادند. دریغ از یک کشور اسلامی! آیا جامعه جهانی مورد نظر شما این است؟
در انتخابات سال ۹۲ گفتمان حضرتعالی که آن را گفتمان «تقابل یا تهاجم» مینامم مجموعاً ۴ میلیون رأی آورد. گفتمان مقابل که آن را گفتمان «تعامل» مینامم، ۵۰۰ هزار رأی از مجموع آرای رقیب بیشتر آورد. آیا در گفتمان شما درخواست و نظر مردم جایگاهی دارد یا خیر؟
بسیار متشکر از سؤالات متینی که برادرمان فرمودند. سؤال اول شما سؤال بسیار خوبی است و دقیقاً یکی از بحثهای اساسیای است که در این مناسبات شکل گرفته است و باید آن را دقیق بشناسیم.
در صحنه بینالمللی برخی از شاخصها توسط قدرتهای بزرگ ساخته و پرداخته میشوند و آنها تلاش میکنند این شاخصها را بهجای شاخصهای حقیقی قرار بدهند. اصلاً همین که یک کشوری چند قطعنامه میگیرد دلیل خوبی بر این مدعاست. چرا راجع به کشور ما این بحثها مطرح میشوند؟
در یکی دو سه سال گذشته یکی از موضوعاتی که شبکههای آنها بهشدت مطرح میکردند همین مطلب بود. یک روز از خیابان رد میشدم، آقایی جلو آمد و گفت: «من یکی از شبکههای ماهوارهای را میدیدم. در آنجا میگفتند مدتهاست بحث هستهای در دنیا منسوخ شده. مردم ایران چرا هنوز بحث هستهای را دنبال میکنند؟ میدانید تا به حال چند قطعنامه گرفتهایم؟ این به ضرر پرستیژ ماست». میبینید که میخواهند بحثهایی از این قبیل را شکل بدهند.
یکی از موضوعاتی که الان در سطح بینالمللی مرسوم است، این است که موضوعی را مطرح کنند و بعد در یک رأیگیری در مجمع عمومی، با فشارهایی که وارد میکنند، سعی کنند به هدف مورد نظر خود برسند، ولی باز هم چندان موفق نمیشوند. کاش کشورهای کوچک و کم جمعیتی را که هر کدام رأی دادند مثل گینه بیسائو و امثالهم را هم نام میبردید. من با بسیاری از رؤسای این کشورها صحبت کردهام. میگویند چارهای نداریم.
اتفاقاً بحث ما همین است که کسی میآید و ادعایی را مطرح میکند، بعد هم خودش میفهمد که این ادعا چقدر بیاساس و مسخره است که مثلاً ایران میخواسته سفیر عربستان در واشنگتن را ترور کند. اما سؤال اینجاست که چطور چنین موضوعی باید در مجمع عمومی مطرح و رأیگیری شود، اما این همه مباحث جدی و مهم جهان مطرح نشوند؟ راجع به بحرین یا این همه جنایاتی که دارد در دنیا صورت میگیرد نباید بحث شود؟در سال ۱۹۹۴ در کشوری نزدیک به ۸۰۰ هزار نفر کشته شدند، ولی هیچ صدایی از کسی در نیامد.
در اینجاست که باید ببینیم آیا این رویکردها باید شاخص ما باشند یا نباشند؟ اکثر این کشورها میگویند روی ما فشار هست و این را از ما میخواهند. تازه بهرغم این موضوع، ۱۲۰ کشور جهان عضو جنبش عدم تعهد میگویند ما طرفدار فعالیت صلحآمیز هستهای ایران هستیم. آیا این کشورها شاخص نیستند و فقط آن پنج کشور قدرت محسوب میشوند؟
با یکی از رؤسای یک دولت اروپایی که خودش جزو همین قدرتهاست و حق وتو هم دارد، ملاقات و سؤالی را مطرح کردم. میگفت بحث شما درست و منطقی است ـ البته در اتاق دربسته این حرف را زد ـ و من این حرف شما را قبول دارم، اما من اینجا تحت فشار هستم. کشوری که جزو همان قدرتهاست، آن هم بالاترین مقام آن کشور و نه یک مدیرکل معمولی میگوید نمیتوانم برخلاف میل بقیه روی این قضیه کار کنم.
اتفاقاً شما باید روی این نکته تأمل کنید که چه کسانی این گونه مناسبات را حاکم کردهاند و میخواهند آن را حفظ کنند، طوری که حتی رئیس دولتی که امتیاز وتو هم دارد تابعی از خواست آنهاست. حالا تازه درخواستی که داشتیم در حد انجام یک ملاقات در جایی با فردی بود، اما همین را هم میگفت در توان من نیست و اگر این کار را بکنم به من فشار زیادی وارد خواهد شد. باید به این مناسبات توجه کرد و دید جامعه جهانی کیست.
در پاسخ به سؤال دوم شما عرض میکنم که نظام ما جمهوری اسلامی است. یکی از چیزهایی که آنها را بشدت نگران میکند این است که ساختاری دارد در دنیا شکل میگیرد که جمهوریتش منوط به منابع قدرت و ثروت نیست، بلکه به رأی مردم بستگی دارد، برای همین هم نمیخواهند این مدل شکل بگیرد، چون میدانند رابطه وثیقی بین جمهوریت و اسلامیت نظام شکل گرفته است.
چگونه این اتفاق افتاده است؟ نظام مبانی خود را بیان میکند و جمهوریت میآید و پای آن میایستد و از آن حمایت میکند، کما این که در دفاع مقدس و عرصههای دیگر شاهد بودیم.
عکس این موضوع هم صادق است، یعنی وقتی آرای مردم بیان میشود، همین جمهوریت و همین ولایت فقیه مانع از وتوی آرای مردم میشوند و اگر کسانی بگویند این را نمیخواهیم و باید کنار برود، ولی فقیه مانع میشود.
اینجا دانشگاه است، لذا روی نکتهای که عرض میکنم تأمل بفرمایید. من در امریکا در حاشیه یکی از مهمانیها از یکی از مسئولین آنجا پرسیدم این قدر که شما در این ۲۵۰ سال از تکثرگرایی و پلورالیسم صحبت میکنید، آیا واقعاً غیر از دو جناح و دو حزب موجود، کس دیگری وجود ندارد که یا حزب دموکرات سر کار میآید یا حزب جمهوریخواه؟ مضافاً بر این که در اینها تفاوتی هم نمیبینیم. این چه پلورالیسمی است که ادعا میکنید؟ در ظرف ۲۰۰ سال هم هیچ کس از هیچ حزب دیگری پیدا نشده است. کسی هم که میآید باید از امکانات قوی و قدرت و ثروت برخوردار باشد.
در کشور ما مناسباتی برخلاف این چیزها شکل گرفته است و آنچه که امروز آنها را نگران میکند همین است. مردم انتخاب میکنند. در سال ۷۶، ۸۰، ۸۴، ۸۸ و ۹۲ همین اسلامیت و همین ولایت فقیه اجازه ندادند رأی مردم وتو شود. مردم در همین چهارچوب همه این امکان را دارند به صورت منطقی بحثهایشان را مطرح کنند.
به عنوان دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی در زمان خود در موارد زیر چه کارهایی کردید؟
پیشبینی تحریمهای غربیها و کم کردن تبعات آن در داخل کشور با استفاده از ظرفیتهای داخلی؛
فسادهای اقتصادی اتفاقافتاده در دولت دهم؛
کنترل برخی از تبعات فتنه ۸۸
راجع به فتنه ۸۸ واقعاً یکی از مواردی بود که تمایز نظام ما را با نظامهای دیگر نشان داد. اگر میبینید بهرغم حمله گازانبری امریکا و اسلام امریکایی به نظام ما هنوز هم کشور ما یکی از امنترین کشورهای منطقه و بلکه جهان هست، دلیل آن چیست؟ البته همه دستگاههای امنیتی زحمت میکشند که قابل ستایش و تشکر است، اما میخواهم عرض کنم موضوع فراتر از این بحث است. این بر مبنای یک نگاه دقیق دینی است که: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ»(۲) اگر امروز امنیت داریم بر مبنای نگاهی مؤمنانه و بر این اساس بوده است که اجازه ندهیم خدای ناکرده به بهانه امنیت عدالت زیر سؤال برود و به حقوق مردم تعدی شود. این یک بحث بسیار اساسی است.
در همان دوران فتنه ۸۸ برخی رفتارها کاملاً برخلاف قانون انجام میشد. مقام معظم رهبری در هر ملاقاتی که با ایشان صورت میگرفت، به جد تأکید و مطالبه میکردند که شرایط خدای ناکرده بهانهای برای ظلم نشود. پیگیری جدیای که ایشان در برخی از موضوعات انجام دادند بر این مبنا بود. فتنهای بود که همه دشمنان نظام آمدند و روی آن سوار شدند که آرای مردم را وتو کنند و مانع از یک مدل جمهوری که بر مبنایی غیر از قدرت و ثروت شکل میگیرد، شوند. در سفر اخیر خانم اشتون به ایشان گفتم شما که این قدر تأکید بر دموکراسی دارید، مگر از مصر آقای مرسی بر اساس یک ساز و کار دموکراتیک رأی نیاورده بود؟ ما که در برخی از موضوعات با ایشان بیش از شما هم اختلاف نظر داشتیم، اما بحث این است که اگر کسی خلاف میل غرب رأی آورد باید در قفس برود؟ یا حتی در اوکراین هر کس که توانست زودتر برود و پارلمان را اشغال کند یعنی کار باید دست او باشد؟ همین کاری بود که قبلاً در سال ۸۸ میخواستند در ایران انجام بدهند. یعنی دموکراسی باید در مفهومی که
مد نظر آنهاست دنبال شود و دموکراسی تا زمانی خوب است که نتیجهاش مورد نظر غرب باشد. کاری که در فتنه ۸۸ در ایران قصد انجامش را داشتند و الحمدلله موفق نشدند، اما در جاهای دیگر شدند و علت مخالفتشان با ما همین است. تحریمها و مفاسد بحثهایی هستند که اگر بتوانیم آنها را مدیریت کنیم، میتوانیم موفقیتهای فراوان دیگری را رقم بزنیم. در مورد همین پرونده ۳۰۰۰ میلیاردی، شش ماه جلسات متعدد با ارگانهای مختلف و با خود آقای اژهای تشکیل شد که اساساً راهکاری اندیشیده شود که از وقوع موارد مشابه پیشگیری شود. یا در مورد تحریمها، اگر تحریمها بودجه ما را مثلاً ۲۰ درصد کاهش بدهد، ۸۰ درصد بقیه تا بخواهد به مجاری ضروری تزریق شود، مثل لولههایی هستند که نشتی دارند. بحثی که ما مطرح کردیم شناسایی این نشتیها بود که میتواند بسیار بدتر از تحریمها باشد. یکی همین مسأله معوقات بانکی در کشوری است که به همه امکانات مالی خود نیاز دارد و آن وقت ۲۳ نفر ۱۱ میلیارد پول بانکها را بگیرند و با کمال پررویی پس هم ندهند و بانک هم حاضر نشود علیه آنها شکایت کند. یا برخی از هزینههایی که میکنیم، دلیل عقلایی ندارند. هزینهها باید صرف تولید و اشتغال بیشتر و با نهایت صرفهجویی ارزی همراه باشد. به این نکته در مناظرههای تلویزیونی هم اشاره کردم. کشور اروپایی که به لحاظ دارویی شما را تحریم کرده است و اجازه تراکنشهای بانکی را هم به شما نمیدهد، در همان سال فقط در یک قلم ۳۹ میلیون دلار چوب بستنی به کشور شما بفروشد. با ۳۹ میلیون دلار چند تا از همین روستاهای استان فارس را میشود احیا کرد؟ چوب بستنی چیزی است که از خارج وارد کنیم؟
بنده کاسب فتنه نیستم، حلوای فتنه را هم نخوردم. اتفاقاً امثال بنده که به ما میگویند ریشو و بسیجی فحش خیلی خوردیم. از اعضای مافیای قدرت و ثروت هم نیستم. متحجر هم نیستم، اما افتخار میکنم که بسیجی هستم. البته شاید کمی بیسواد باشم که این را از ما بپذیرید. امروز دانشگاه شیراز جولانگاه همان کسانی است که بارها بذر فتنه افشاندند، اما حاصلی جز رسوایی برایشان نداشت. «وَ مَکَرُواْ وَ مَکَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ».(۳) اینها از همان قماشی هستند که مسجد و کتابخانه آتش زدند و البته نتیجه زحماتشان را گرفتند. عکس گرفتن با بوشها و گوگوشها را هرگز فراموش نمیکنند.
مجری: اگر سؤال دارید بپرسید، بیانیه را جای دیگری هم میشود خواند. چون مقدمهتان از متن بیشتر و وقتتان تمام میشود.
عدهای قصد تحمیل اسلام آبکی و به قول امام عزیز ما اسلام امریکایی و مرفهین بیدرد را داشتهاند و دارند. اسلام ابوسفیانها و ابوموسی اشعریها که مخالفی را در مقابل خود نمیبینند، پس فریب ظاهر را نخورید که بعضی گرگ در لباس میش هستند. یک هشدار هم به مسئولان و رؤسای دانشگاهها بدهم و آن این که اینجا جمهوری اسلامی است نه لسآنجلس، پاریس و لندن. مواظب رفتارتان باشید که عالم محضر خداست. سؤالم از آقای جلیلی این است که مسئولیت دانشجوی مؤمن، انقلابی، اصولگرا و اصلاحطلب چیست؟ چون به فرموده رهبر معظم انقلاب نخستین مسئولیت دانشجو شناخت مسئولیت و انجام آن در لحظه مناسب آن است. ویژگیهای اسلام ناب و اسلام امریکایی که همیشه در صحبتهایتان به کار میبرید دقیقاً چیست؟
یکی از بحثهای مهمی که به نظر من از سوی امثال همه ما قابل بررسی است این است که مشخصات آنچه را که امام تحت عنوان اسلام ناب مطرح فرمودند، منطق حضرت امام در بحثهای مختلف و آنچه را که خود امام در برابر آن اسلام امریکایی معرفی کردند، بدانیم. حضرت امام در یک سال آخر عمرشان بهطور مشخص شاخصهای اسلام ناب و اسلامی امریکایی را بیان میفرمودند. اسلام مبارزه، اسلام جنگ فقر و غنا، اسلام حق و باطل و… در صحیفه حضرت امام با دقت آمده است و جا دارد در دانشگاههای ما مورد تأمل و مبنا قرار بگیرند. وقتی اشاره کردم آنها دو اسلام طالبانی و اسلام امریکایی را مطرح میکنند و کوچکترین اشارهای به اسلام ناب نمیکنند، به خاطر آن است که این اسلام را به محاق ببرند که انشاءالله نمیتوانند.
به نام خدای فهم و شعور. سلام و عرض ادب خدمت شما آقای دکتر جلیلی. موقعی که شما مسئول پرونده هستهای ایران بودید هیچ وقت فرصت نشد شما را ببینیم و از شما سؤال کنیم.
خیلی خوشحالم دولتی سر کار آمده است که بعد از سالها دوستان منتقد ما هم میتوانند بیانیه سیاسی بخوانند، در حالی که دولت گذشته فقط شعارش را داد، اما این دولت نشان داد آزادی بیان همیشه در جمهوری اسلامی هست، اما آزادی پس از بیان هم هست.
مجری: دوستان خواهش میکنم سؤالتان را بپرسید تا آقای دکتر جلیلی پاسخ بدهند.
خدا را شکر که فرصتی پیش آمد که عدهای دلواپس باشند. آقای دکتر! ما هم دلواپسیم، ولی دلواپس هشت سال گذشته. در مسئولیتی که شما در پرونده هستهای داشتید، خوب یا بد، متأسفانه سه قطعنامه علیه کشور ما صادر شد. اسفند ۸۶، مهر ۸۷ و خرداد ۸۹٫ یقیناً این تحریمها به معنای حداکثر هزینه برای ملت ایران برای دفاع بر حق انرژی هستهایاش بود. صراحت مرا ببخشید، ولی نظرم این است که اگر کسی هم مسئول این پرونده نبود و این پرونده را بهوسیله یک رابط هم در شورای سازمان ملل میبریم، این سه قطعنامه بدترین حالت ممکن برای ما بود و گله من از دوستان محترم اصولگرا این است که این سه قطعنامه را به عنوان نماد مقاومت مطرح میکنند، در حالی که این نه نشان مقاومت بلکه نشان ناتوانی تیم مذاکرهکننده هستهای ما در کاهش هزینهها بود. نظر شما در اینباره چیست؟ گیریم که این سه قطعنامه به قول برخی کاغذ پارههایی بیش نباشند و تأثیری نداشته باشند، سؤال این است ایرانی که مهد تمدن، فرهنگ، صلح و دوستی بوده، ایرانی که در تاریخ هیچگاه آغازگر هیچ جنگ تجاوزکارانهای نبوده است، چگونه تحت تأثیر اقدامات نادرست دوستان محترم ما ذیل ماده ۴۱ فصل ۷ سازمان ملل قرار بگیرد، بدین معنا که به عنوان یک کشور مخلّ و تهدیدکننده صلح و امنیت جهانی قلمداد شود؟ برای این رخداد چه توجیهی دارید؟
امروز خیلیها میگویند بیسوادیم. بنده به عنوان یکی از حامیان آقای روحانی از جانب ایشان عذرخواهی میکنم که به آنها برخورده است. آقای روحانی کلمه بیسواد را به کسانی گفتند که تفاوت NPT را با MPT نمیدانستند. جسارتم به دکتر جلیلی نیست، چون ما به سواد، فهم و شعور ایشان اعتماد کامل داریم، بلکه خطابمان به کسانی است که در تحلیل سند دو صفحهای که حاوی غلطهای شکلی و محتوایی به ۱+۵ بودند و وقتی گروههای مقابل اینها این سند را خواندند، به خاطر غلطهایی که دوستان ما در دو صفحه نتوانستند درست طرح کنند، موجبات خنده و تمسخر گروه مقابل ما را به وجود آوردند. این دوستان محترمی که امروز میگویند عزت کشور ما دارد از بین میرود و دلواپسیم، چرا در سال ۸۷ که کپی صفحه اول آن سند در روزنامه نیویورکتایمز مورخ ۲۲ ژانویه ۲۰۰۸ برابر با ۱ مرداد ۸۷ چاپ شد، دلواپس نشدند؟ آیا آن موقع به عزت، فرهنگ، شعور و دانشمندان و سواد کشور ما توهین نشد؟
در بیانیه تهران در ۲۷ اردیبهشت ۸۹ حضرتعالی و دوستان اصولگرا ـ که ما هم با شما هم نظر بودیم ـ فرمودید حق غنیسازی ۲۰ درصد جزو خطوط قرمز نظام است. متأسفانه دوستان ما نسبت به این حرفی که خودشان زدند عقبنشینی کردند. مسئولان ایرانی پنج گام عقبنشینی کردند. ابتدا بر فروش اورانیوم
۲۰ درصد به ایران در مقابل وجه آن تأکیدی داشتند، اما در گام دوم فرمول مبادله بهجای فروش را پذیرفتند و با تأکید بر عدم خروج اورانیوم ۵/۳ درصد از خاک ایران. در مرحله سوم مبادله تدریجی را برگزیدند یعنی ۴۰۰ کیلو اورانیوم ۵/۳ درصد در خاک ایران ـ کیش ـ و دریافت همزمان اورانیوم غنیشده مطرح شد، اما در گام چهارم از مبادله تدریجی و مبادله در خاک کشور نیز عقبنشینی شد و در آخر از تمام مواضع هستهای خود عقبنشینی کردید و به انتقال ۲۰۰ کیلو اورانیوم غنیشده ۵/۳ درصد ظرف یک ماه به ترکیه و دریافت معادل ۲۰ درصدی آن ظرف سال بعد رضایت داده شد و عجب آن که این روند نزولی عقبنشینی را مقاومت مینامند.
یک پیشنهاد هم برای دکتر جلیلی دارم. دکتر روحانی با تمام بد بودنش کتاب خاطرات هستهایاش را نوشت و مردم قضاوت در باره ایشان را به انتخابات سال ۹۲ سپردند. خواهش میکنم شما هم حضورتان را در پرونده هستهای به رشته تحریر در آورید تا مردم قضاوت کنند.
تشکر میکنم از این برادر عزیزمان که سؤالات بسیار خوبی را مطرح کردند. دوستان میدانند بنده در چند ماه گذشته اگر هم در باره این موضوع سخنی داشته به خود آن دوستان منتقل و تلاش کردهام فضای کشور را نگران نکنم.
اما در پاسخ به سؤالات این برادر عزیز، به نکاتی اشاره میکنم که میتواند روشنگری خوبی را نسبت به آنچه که قبلاً اتفاق افتاده است، انجام بدهد. سوای این که در این دوره چه نگاه و چه نظری داریم و چه بحثهایی را به دوستانی که در حال حاضر کار را دنبال میکنند منتقل میکنیم، در باره دوران قبل توضیح میدهم که بحث بسیار خوبی است و حداقل بهانه خوبی شد که آنها را توضیح بدهیم و اگر در زمینه توضیح، کوتاهی هم وجود داشته است جبران شود. خواهشم این است که دوستان به توضیحاتم دقت بفرمایند.
در سال ۸۴ موقعی که تیم جدید کار را عهدهدار شد، جناب آقای لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی و مسئول پرونده هستهای و جناب آقای متکی وزیر خارجه بودند و من هم معاون اروپا ـ امریکای وزارت خارجه بودم. ما اولین تیم مذاکرهکننده بودیم و اولین ملاقاتی که داشتیم در شهریور ۸۴ بود که به نیویورک رفتیم. در آنجا سه کشور اروپایی به اضافه آقای سولانا اولین گفتوگوها را با تیم جدید انجام دادند. جلسه را آقای لاریجانی اداره میکردند و آقای ظریف هم سفیر ما در نیویورک بودند که در جلسه حضور داشتند. آن زمان شرایطی بود که به دنبال توافقاتی که صورت گرفته بود، فعالیتهای هستهایمان را تعلیق کرده بودیم. عنوان تعلیق هم قرار بود داوطلبانه، کوتاهمدت و موقت باشد، ولی بهرغم این که دو قید داوطلبانه و موقت را داشت، چون فعالیت هستهای جزو حقوق ماست و کسی نمیتواند حقوق یک ملت را برایش تعریف کند، یعنی وقتی در NPT حقوق هستهای یک ملت تعریف شده، برای حقوق یک ملت که کس دیگری نمیتواند چارچوب تعیین کند و بگوید حدس این است، این کار را بکن، آن کار را نکن، به همین دلیل دوستان در توافقی که نوشته بودند کلمه داوطلبانه را آورده بودند که اگر تعلیق میکنیم تعلیق داوطلبانه است، اما قرار بود موقت باشد، ولی دو سال و نیم از آن میگذشت.
در آن مذاکرات آقای جک استراو وزیر خارجه انگلیس، آقای فیشر وزیر خارجه آلمان و آقای فیلیپ دوست بلازی وزیر خارجه فرانسه حضور داشتند. در پایان دولت هشتم و ابتدای دولت نهم به دستور رهبری تعلیق اصفهان برداشته شد. آنجا که رفتیم هنوز تعلیق نطنز به قوت خود باقی بود و دیدیم آنها ناراحتاند که چرا تعلیق اصفهان را شکستهاید؟ آقای لاریجانی گفتند قرار نبود این تعلیق دائمی باشد. اسمش هست داوطلبانه، موقت و زماندار. عین جمله ایشان این است که قرار است این تعلیق به تعطیل و سپس به تخریب منجر شود. این تلقی طرف مقابل از روندی بود که میخواست دنبال کند. عدهای بیایند و به خودشان اجازه بدهند نسبت به حقوق یک ملت این گونه رفتار کنند که تعلیق را تبدیل به تعطیل و بعد هم تخریب کنند. گفتند قرار ما این بود که این طوری شود و برای همین هم دو سال و نیم طول کشیده است. در آنجا پاسخ داده شد که این گونه نیست و اگر دوستانی هم با شما توافق کردهاند، این تعلیق داوطلبانه و موقت بوده است، چون شما از اعتمادسازی صحبت کردید.
پس از این مذاکره تعلیق نطنز هم برداشته شد و دانشمندان ما شروع کردند به فعالیت و روند هستهای شکل گرفت و ما به باشگاه هستهای پیوستیم، غنیسازی ۵/۳ درصد و کارهای بعدی انجام شد. تعلیق هم که برطرف شود که خود به خود اتفاقی نمیافتد، مگر این که یک مدیریت جهادی و یک عزم ملی شکل بگیرد و در آن زمان همه کسانی که در این عرصه کار میکردند که اجر همهشان با خدا باشد، از جمله آقای آقازاده و دوستانی که کار میکردند، با یک کار جدی و دوستان بعد از آنها جناب آقای عباسی این کارها را با همه فشارهایی که در تحریمها، قطعات سانتریفیوژ و… وجود داشتند، انجام دادند و الحمدلله توانستیم به باشگاه هستهای بپیوندیم و جزو چند کشور معدودی شویم که میتواند غنیسازی و سوختش را خودش تأمین کند. این مسأله بسیار مهمی است. الان خیلی از کشورها نیروگاه دارند، اما سوخت ندارند. آقای سولانا به من گفت شما که نیروگاه هستهای ندارید و همان یکی هم که دارید هنوز راه نیفتاده است. چرا میخواهید غنیسازی داشته باشید؟ حکایت شما مثل کسی است که ماشین ندارد و هی بنزین میخرد. این کار شما منطقی نیست. خیال میکرد خیلی ایراد منطقیای پیدا کرده است! میگفت شما چه توجیه منطقی برای این کار دارید؟ گفتم از شما یک سؤال عکس این را میکنم که اگر کسی یک ماشین بسیار گرانقیمت بخرد، اما سوختش را نداشته باشد، منطقی است؟ شما روی چه منطقی الان این سوخت را به ما نمیدهید؟ ما که نمیتوانیم صدها میلیون بدهیم و ماشین گران بخریم و بعد بگوییم سوختش موجود نیست، چه کنیم؟ عرضم این است که این کار شروع شد و همانهایی که میگفتند تعلیق، تعطیل و تخریب، سیرشان برعکس شد و در اولین دور گفتوگوهایی که جانشین آقای لاریجانی شدم، اما با هم به رم رفتیم. در آنجا آقای سولانا گفت یک موقع ما میگفتیم شما یک سانتریفیوژ هم نباید داشته باشید. الان شما ۳۰۰۰ سانتریفیوژ دارید. همین جا متوقف شوید. ما گفتیم دلیلش چیست؟ مگر نطنز ما زیر نظر آژانس و دوربینها نیست؟ مگر سانتریفیوژ چیزی خلاف NPT و آژانس است؟ منطق شما برای توقف چیست؟ طبق قانون همه چیز را بازرسان آژانس کنترل میکنند. ما عضوی از NPT هستیم و تکالیفی داریم که انجام میدهیم. متناسب با تکالیف حقوقی هم داریم و باید از آنها استفاده کنیم. ما نمیپذیریم یک استثنا باشیم و تکالیف کمتر یا بیشتری داشته باشیم. آنهایی که میگفتند تعلیق، تعطیل و تخریب حالا آمدند به مرحله مکث یا به قول خودشان pause.این کار ادامه یافت و آنها گفتند حالا که pause را قبول نمیکنید، دست کم بیایید rate را قبول کنید و این کار را با rate انجام بدهید، یعنی میخواستند بهنوعی این کار را تعطیل کنند، درست مثل همان تعلیق داوطلبانه که گفته بودند بیایید اعتمادسازی کنید. گفتیم نرخ منطق rate چیست؟ اگر میتوانیم ۴۰۰۰ تا سانتریفیوژ بسازیم، چرا باید ۳۵۰۰ تا بسازیم؟ بنابراین از مرحله pause به rate رسیدند.
این حق ملت ماست، نه این که خدای ناکرده لجبازی یا مسائلی از این دست باشد. در سال ۸۶ گفتیم ما از رآکتور اتمی تهران استفادههای صلحآمیز میکنیم. دوستان زحمت کشیدند و این رآکتور را در سال ۸۶ برای تولید داروهایی که نیاز به بحثهای هستهای دارد راهاندازی کردند. ناگهان موفقیت بزرگی برای کشور حاصل شد. سالی ۸۵۰ هزار بیمار ما از این داروها استفاده میکردند. یکی از مشکلات این داروها این است که زمان مصرف آن پس از تولید محدود است، یعنی وقتی تولید میشود مثلاً تا پنج ساعت بعد باید از آن استفاده شود، وگرنه منقضی میشود. به همین دلیل بیماران ما باید به تهران بیایند و از آن استفاده کنند، چون اگر فرضاً هواپیمایی تأخیر داشته باشد و این دارو را دیرتر از ساعت مقرر به شیراز برساند، دیگر فایده ندارد. به همین دلیل میگوییم باید چندین رآکتور اتمی داشته باشیم و کسانی نمیتوانند ما را محدود کنند که شما فقط باید یک سایت داشته باشید. این بر اساس رفع نیازهای دارویی جامعه است. اقتضای این، سوخت ۲۰ درصد بود. آژانس موظف است سوخت را برای کشورهایی که این داروها را تهیه میکنند تسهیل کند. ما در ۱۲ خرداد ۸۸ نامهای به آژانس نوشتیم و اعلام کردیم سوخت رآکتور تحقیقاتی تهران که ۸۵۰ هزار بیمار ما دارند از آن استفاده میکنند، رو به اتمام است و به این سوخت ۲۰ درصد نیاز داریم. وظیفهتان این است که تسهیل کنید و به کشورهایی که دارند بگویید به ما بفروشند. الان هم میخواهیم سوخت را بخریم. این که دیگر موضوع برق نبود، بلکه موضوع دارو برای نزدیک به یک میلیون بیمار بود و اینها گفتند ما این سوخت را نمیدهیم. بعد گفتند مگر نمیگویید به این نیاز دارید؟ بیایید تبادل کنید. بیایید سوخت ۵/۳ درصد را به ما بدهید و ۲۰ درصد را از ما تحویل بگیرید. ما گفتیم این سوخت ۲۰ درصد حق ماست. اگر مبادله مثل هر کار اقتصادی دیگری صورت بگیرد، منطقی و قابل قبول است، این سوخت را امروز به ما بده، ما سوخت را یک سال دیگر یا ده سال دیگر میدهیم. این مبادله اقتصادی نیست. آنها گفتند پس ما سوخت را به شما نمیدهیم و این مشکل خودتان است و بروید خودتان حل کنید. گفتیم اگر این سوخت را به ما ندهید، خودمان تولید خواهیم کرد. بعضیهایشان لبخند زدند که اگر میتوانید بروید تولید کنید. یادم نمیرود مهر ۸۸ بود، در گفتوگوهایی که داشتیم لبخند زدند که مگر به این آسانی است؟ بروید تولید کنید.
بحثم همین است که چرا آنها نگراناند. ملت ما آمد و خودش توانست همین سوخت را در کمتر از دو سال تولید کند. این کار بزرگ هم توسط کسانی که مثل بنده در تصویر هستند، نبود. کار شهید بزرگوار شهریاری بود. همین جا عرض کنم که شهید شهریاری برای این کار بزرگی که انجام داد یک ریال از جمهوری اسلامی نگرفت. دستاورد ملت ما این بود بحثی را که آنها مطرح میکردند تعلیق کافی نیست، باید تخریب کنید، حالا آمد و گفت بیا بنشین سر ۲۰ درصد با هم گفتوگو کنیم. به دنبال جدیتی که در ملت ما دیدند، دو وزیر خارجه به ایران آمدند. آقای داود اوغلو که هنوز هم وزیر خارجه ترکیه است و آقای سلسو آموریم وزیر خارجه برزیل به تهران آمدند و با هم ملاقات کردیم. آقای داود اوغلو نامهای را از جیبش در آورد و گفت این نامه خصوصی آقای اوباما به آقای اردوغان است که شما که با ایران دوست هستید، حاضریم در موضوع ۲۰ درصد با ایران وارد گفتوگو شویم. اگر اینها واقعاً به دنبال سلاح هستهای نیستند، بیایند و این کارها را انجام بدهند و حاضریم این را تأمین کنیم. نامهای مشابه همین را آقای سلسو آموریم داشت که آقای اوباما به آقای لوئیس ایناسیو لولا، رئیسجمهور برزیل نوشته بود. ما گفتیم به نظر ما امریکاییها قابل اعتماد نیستند، اما شما دوستان ما هستید. در فرآیند به نتیجه رساندن سوخت ۲۰ درصد بودیم و آنها آن ویروس کذایی را فرستادند و دانشمندان ما را به شهادت رساندند. خوشبختانه شهید شهریاری کار را به انجام رسانده و اطلاعات را به تیمش تحویل داده بود و قبل از این که سوخت ۲۰ درصد نهایی شود ایشان را به شهادت رساندند، یعنی در فرآیند تولید این سوخت هر مانعی را که میتوانستند ایجاد کردند. چرا به این دو کشور نامه نوشته بودند؟ به این دلیل که اگر با ویروس و ترور دانشمندان نتوانستند مانع ما شوند، با قطعنامه جلوی ما را بگیرند و احتیاج داشتند که این قطعنامه با اجماع باشد و میخواستند این دو کشور را هم نزد ما بفرستند که ما به آنها یک جواب منفی بدهیم و بگویند ما خواستیم و نشد و لذا قطعنامه با اجماع علیه ما تصویب شود. پرسیدم این که میخواهید در چهارچوب مقررات آژانس و NPT هست؟ گفتند بله. گفتیم در این چارچوب حاضریم گفتوگو کنیم. حالا دوستانی که میگویند ما در گفتوگوها بیانیه میخواندیم، ما با صبحانه کاری بحث را با این دو وزیر امور خارجه شروع کردیم. متنی را هم امریکاییها به آنها داده بودند که اگر بر این مبنا به توافق برسید خیلی خوب است. جلسه و به قول آقایان بیانیه خواندن ما کی تمام شد؟ یک بعد از نصف شب، یعنی از هفت صبح تا یک بعد از نصف شب! چون فکر میکردیم جلسه بالاخره تمام میشود تا آن وقت شب به این بندگان خدا شام هم ندادیم و خلاصه بیانیه خواندن ما این قدر طول کشید.
به هر حال آنها پذیرفتند که در چارچوب اساسنامه آژانس و NPT حقوق ما را به رسمیت بشناسند. بعد هم بیانیهای صادر شد که الان هم متن فارسی و هم متن انگلیسی آن در اینترنت قابل جستوجوست و نمیدانم این بیانیهای که برادر ما خواندند از کجاست؟ تمام این بحثها به تفصیل مطرح شدند. همان شب آقای لولا، رئیسجمهور برزیل در روسیه بود. اینها گفتند حالا که قرار است بیانیهای صادر شود بخواهیم آقای اردوغان و آقای لولا هم بیایند که آمدند و فردای آن شب بیانیه تهران با حضور سران سه کشور ایران، ترکیه و برزیل امضا شد. یکی از برادران خبرنگار در کنار من بود و پرسید: «پس چه شد؟ این که همان نظر امریکاییها شد». گفتم: «الان امریکا شب است و آنها خوابند. هفت هشت سال دیگر بیدار میشوند و آن وقت خواهی دید نظر آنها چیست؟» امریکاییها همان شب قطعنامهای را که میگویید ـ قطعنامه ۱۹۲۰ ـ را روی میز گذاشتند که من به وزیر خارجه برزیل و ترکیه در تماس تلفنی گفتم دیدید اینها قابل اعتماد نیستند. این که شما میگفتید اینها میگویند در چارچوب آژانس اشکال ندارد. آقای اردوغان مصاحبه کرد و گفت آقای اوباما آبروی ما را برد. او ما را با نامه فرستاد و امروز آمده و جلوی این بیانیه ایستاده است. نرمش قهرمانانه این گونه است. آنها قطعنامه ۱۹۲۹ را گذاشتند و برزیل و ترکیه هر دو به آنها رأی مخالف دادند.
دوستمان که اشاره کردند در مورد MPT و NPT و قضیه بیسوادی و باسوادی یک قدری نگراناند، خود ایشان در مناظرهای که با ما داشتند UCF را USF خواندند. خرما خورده چگونه منع رطب میکند؟ بعد از مناظره رفتند و در سایتشان دو صفحه مطلب دروغ نوشتند و جالب اینجاست که در همان متن دروغ هم ۵۰ غلط املایی داشتند. قصدم این نبود که در این موضوع ورود کنم، ولی ایشان از سواد حرف زدند و خواستم ابعاد سواد ایشان را بیان کنم. جالب اینجاست که دولت متبوع ایشان بعد از این که برنامه اقدام مشترک و این اقدام ننگین بسته شد، در متنی که بیرون آمد هفت جا غلط املایی داشت و یک جا هم اصلاً ترجمه نشده بود. دوستمان پرسیدند نظر آقای جلیلی در باره احترام به رأی ملت چیست؟ نظر ایشان به رأی ملت هر چیزی که باشد، بعد از این که رأی نیاوردند نرفتند سطل آشغال آتش بزنند. جالب است کسی که تشکل متبوعش بعد از رأی نیاوردن کاندیدای مورد نظرشان مسجد و قرآن را آتش میزند، در اینجا داعیهدار رأی ملت میشود. گفتند جامعه جهانی. جامعه جهانی آن یک درصدی که به سازمان ملل میآیند و رأی میدهند نیستند. جامعه جهانی آن ۹۹ درصدی هستند که بخشی از آنها خونشان در بحرین ریخته میشود. شما آمدید اینجا نشستید و از دقیقه سوم به بعد را خود آقای جلیلی اجازه دادند صحبت کنید، اما نماینده تیم هستهای شما در همین جای آقای جلیلی نشستند و سؤال یکی از دوستان ما را برنتافتند و فرار کردند و رفتند. یکی از دوستان ما یکی در میان خوب شعر میگوید. ما شانسی یکی از شعرهای خوبش را پیدا کردیم.
دیشب میان گریههایم آه میرفت
ابروی دلبر چون کمان ماه میرفت
هر نطق سازش لالهها را خون جگر کرد
خورشید سوی مقصد و خرگاه میرفت
چون دیو و دد هم سفره گشتند
با پای خود یوسف درون چاه میرفت
ای کاش سازشگر به زیر خاک میمرد
اسلام امریکایی جانکاه میرفت
شیطان اکبر گوشهای با رقص شمشیر
ابله به دوشش جای گندم کاه میرفت
یک درصدیها گفتمان را لنگ کردند
این گفتمان بر روی یک پا راه میرفت
ما بعد از پارادایم دینی که پس از امام خمینی بر کشور حاکم شد یاد گرفتیم «أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ»(۴) باشیم، نه رحماء علی الکفار و اشداء بینهم.
مجری: از دوستان خواهش میکنیم سؤال مطرح کنند. صحبتهای اخیر سؤال نبود. آقای دکتر جلیلی در وقتی که باقی مانده است اگر صلاح میدانند بحث هستهایشان را تکمیل کنند.
فقط به چند نکتهای که دوستان گفتند اشاره کنم. این بحثی که همه ما باور داریم که «أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» باید همان طور که در اول صحبتهایم اشاره کردم مختصات امروز جهان را بدانیم و دقیق عمل کنیم، نباید گفتار و اعمالمان موجب کدورت یا خدای ناخواسته بعضی مچگیریهای خاص از همدیگر شود. همه ما ضعفهایی داریم که میشود روی آنها دست گذاشت.
در روند مذاکرات با آنها که از تعلیق، تعطیل و تخریب رسیدند به قبول ۵/۳ درصد و بعد بحث رسید به ۲۰ درصد، طبیعی است طرف شما به دنبال یک بهانه است. توضیحی در باره روند مذاکرات عرض میکنم. در جریان این بحث نیویورکتایمز در بین آن همه مطالبی که بیان شده بود، یک غلط تایپی گرفته بود که بعد از paper حرف e اضافی گذاشتهاند. این اشتباهات در حروفچینی پیش میآید، اما این روزنامه چنین موضوع پیش پا افتادهای را تیتر بزرگ صفحهاش میکند. این از کجا سوخته است؟ از چه چیزی ناراحت شده است؟ به هیچ وجه نتوانسته است متشبث شود و چنین چیزی را مطرح کرده است.
در ادامه این روند، مخصوصاً بعد از این که آقای سولانا عوض شد و خانم اشتون سر کار آمد، گفتوگوهای ژنو۳ دنبال شد. در گفتوگوهای ژنو۳ من گفتم اگر میخواهیم صحبت کنیم، باید معلوم باشد صحبت ما حول چه محورهایی باشد. اگر میگویید همکاری، همکاری حول نقاط مشترک است. ژنو۳ این دستاورد را داشت که آنها قبول کردند نهتنها نکاتی که آنها گفتند موضوع بحث نباشد، بلکه موضوع گفتوگو شود همکاری حول نقاط مشترک.
یکی از پرسشها این است که گفتوگوها معمولاً در ژنو، وین و نیویورک است. چرا در بغداد، استانبول و آلماتی برگزار کردید؟ یکی از بحثهای ما دقیقاً همین است که چرا آن نظامی که امروز نظام سلطه نام گرفته است، باید تعیین کند گفتوگو در چه جاهایی و چگونه باید انجام بگیرد؟ منطق گفتوگو ایجاب میکند که محل گفتوگو مورد توافق طرفین باشد. چرا باید گفتوگوها در جاهایی که شما میخواهید انجام شوند؟ ضمن این که آنها همان جاهایی هستند که در موضع بیطرفی نیستند و علیه ما در بحث شرکت میکنند. یکی گفتیم مذاکرات یا در تهران باشد یا در کشور شما یا هر جای دیگری. چرا باید یا در ژنو باشد یا وین یا نیویورک؟ گفتند سوئیس که گفتوگوهای ژنو را داشتیم، اما بعد از رفتاری که سوئیس با یکی از مسئولین کشور ما کرد که هواپیمایش به آنجا رفته بود و سوخت نداده بودند، گفتیم سوئیس هم نمیتوانیم بیاییم. خانم اشتون پرسید: «چرا؟» جواب دادم: «کشوری که یک مقام کشور ما برای یک گفتوگوی چندجانبه بینالمللی به آنجا میآید و به هواپیمایش سوخت نمیدهند، چرا و بر اساس چه منطقی باید بپذیریم به آنجا برویم؟» و لذا قرار شد به استانبول برویم. بنابراین باید از این ظرفیتهای جانبی هم استفاده کنیم. گاهی اوقات مطرح میشود گفتوگو بینتیجه است. بله، ما نتیجه مثبت میخواهیم و هر نتیجهای را به هر قیمتی که نمیخواهیم به دست بیاوریم. اینهایی را که عرض میکنم چون مربوط به دوران خودمان هست و رسانهای هم شده است عرض میکنم. قبل از گفتوگوهای استانبول۱ اینها مطرح کردند فشارها و تحریمها باعث شدند اینها هم در گفتوگو بیایند. در استانبول۱ گفتیم اگر در ژنو گفتیم همکاری حول محور امور مشترک، از اقتضائات همکاری، دوری از دشمنی است. این فهرست دشمنیهایی است که دارید انجام میدهید. باز این بیانیه خواندن نبود. هر دو مذاکرات چهار پنج ساعت طول میکشید و روی هم شاید بیش از ۲۵ ساعت مذاکره داشتیم که نوارهای آن مضبوط و موجود است. اینها در دور آخر دیدند به نتیجه مطلوب خودشان نمیرسند. اتفاقاً گاهی موفقیت در این است که به نتیجه نرسید، نه این که زیر بار هر نتیجهای بروید. در پایان گفتوگوها خانم اشتون گفت حالا که این طور است نمیتوانیم این گفتوگوها را ادامه بدهیم و این مطلب را هم اعلام کرد. بعد هم گفت تلفنهای ما باز و دفاتر ما آمده هستند، هر وقت از این نگاهتان برگشتید میتوانید با ما تماس بگیرید که گفتوگوها را ادامه بدهیم. من هم تشکر کردم و گفتم تلفنهای ما هم باز هستند. هر وقت احساس کردید نگاهتان عوض شده است، میتوانید با ما تماس بگیرید. اگر اشتباه نکنم گفتوگوها در ۱ بهمن ۸۹ انجام گرفت. خانم اشتون مصاحبه کرد و گفت: «ایران در گفتوگوها پیششرط میگذارد، لذا گفتوگوها پیش نمیرود». من مصاحبه کردم و گفتم: «جالب است. قبل از گفتوگوها میگویند ایران به خاطر فشارها و تحریمها پای گفتوگو آمده است، حالا میگویند ایران پیششرط میگذارد». جالب است کسی که تحت فشار میآید، پیششرط هم میگذارد. باز مذاکرات ظاهراً بینتیجه تمام شد، اما نتیجهاش این شد که کمتر از یک ماه بعد، خانم اشتون نهتنها تلفن زد، نامه کتبی هم فرستاد که بیایید گفتوگوها را از سر بگیریم.
بعد از استنانبول۲ بحث شد که گفتوگوها در بغداد انجام شوند و گفتیم اگر قرار است محل گفتوگوها اعتباری برای سوئیس، اتریش و… شود، چرا برای کشور دوست ما نشود؟ در آن زمان بغداد رئیس اتحادیه عرب شده بود و برخی از این مطلب دل خوشی نداشتند، میخواستند هر طور شده است فشار بیاورند که چنین مذاکرات مهمی در آنجا انجام نشود. اینهایی که قبلاً از تعلیق، تعطیل، تخریب، rate و… حرف میزدند، حالا طرحی را در سه مرحله مطرح کردند و موضوع بحثشان آمده بود روی ۲۰ درصد. پرسیدم با طرح این موضوع میخواهید ملتی را از حق خود محروم کنید. اتفاقاً روز ۳ خرداد روز آزادسازی خرمشهر هم بود. گفتم با مردم ما با زبان زور نمیشود صحبت کرد. یک زمانی همه شما پشت سر صدام بودید و به اصطلاح خودتان صدام داشت پیش میآمد. حالا صدام کجاست؟ ما کجا هستیم؟ ما داریم در کاخ صدام با شما گفتوگو میکنیم.
آنها گفتند شما این طرح سه مرحلهای را بررسی کنید و به ما جواب بدهید. گفتوگوهای بعدی حدود یک ماه بعد در مسکو انجام شد. در آنجا طرح خود را بیان کردیم که روی اینترنت هست و خوشبختانه غلط تایپی هم ندارد که بخواهند تیترش کنند. گفتیم اگر میخواهید به شکل جامع و حول نقاط مشترک همکاری کنیم این پیشنهاد ماست. همه اینها را روی power point به آنها ارائه کردیم. بیانیههایی که میگویند خواندیم اینهاست. شب که طرف روسی یک مهمانی شام دو جانبه داد، به ما گفت شما با این طرح طرف مقابل را خلع سلاح کردید و حرفی برای زدن نداشت و فقط میگفتند برویم برای گفتوگوهای دور بعد. گفتیم مطلبی که در بغداد گفتید نمیتواند مبنای بحث باشد. یعنی هم آن را رد و هم طرح خودمان را مطرح کردیم و اینها گفتند برویم و روی آن فکر کنیم که هشت ماه معطل کردند و دور بعدی در آلماتی برگزار شد، چون آلماتی در آن زمان رئیس کنفرانس اسلامی بود، ما گفتیم در آن کشور برگزار شود. آنها در طول آن هشت ماه اوج تحریمهای یکجانبهشان را گذاشتند. این که میگویند اجماع بینالمللی اتفاقاً در ظرف آن چهار سال چون بین خودشان هم به اجماع نمیرسیدند و این گفتوگوها چین و روسیه را قانع کرده بود که این بحث منطقی ندارد و لذا اجماع نمیشد و به همین دلیل آنها دست به تحریمهای یکجانبه زدند و در سال آخر هم نتوانستند قطعنامه صادر کنند.
پینوشتها:
قرآن کریم، سوره فصلت، آیه ۱۵
قرآن کریم، سوره انعام، آیه ۸۲
قرآن کریم، سوره آلعمران، آیه ۵۴
قرآن کریم، سوره فتح، آیه ۲۹