به گزارش خبرگزاری فارس، پیرو اظهارات آقایان صادق زیباکلام و احمد شیرزاد در دانشگاه تهران و زیر سوال بردن فعالیت های هسته ای کشورمان، سید یاسر جبرائیلی معاون پژوهش و آموزش خبرگزاری فارس طی نامهای کتاب «بحران ساختگی:داستان ناگفته هراس از ایران هستهای» را که توسط انتشارات فارس ترجمه و منتشر شده، برای این دو تن ارسال کرد.
در این نامه آمده است:
جناب آقایان احمد شیرزاد و صادق زیباکلام
سلام علیکم
برای آنانکه کمابیش با روحیات و روش و منش عقیدتی و سیاسی شما آشنا هستند، سخنانی که روز 26 آذرماه در دانشگاه تهران بر زبان جاری کردید، نه غریب بود و نه غیرقابل انتظار. نقطهای را که ایستاده بودید، مرکز زمین خواندید و ظاهرا تصورتان این است که تا لشکری بسیج شده و زمین را متر کرده و ثابت کند مدعی گزاف گفته است، مردمی که به تعبیر مکرر شما و هم کیشانتان، قابلمه به دست و مرگ موش خورند و گله وار قابل هدایتند و «پشت ماشین می دوند و نمی فهمند»، به همین نسبت و سبب، گله وار پشت شما و حرفهای شما نیز خواهند دوید و شما را بر رقیبان سیاسیتان پیروز خواهد ساخت!
اما خوشحالم که بگویم این تصور شما از «مردم» نیز مانند دیگر ابعاد جهان بینیتان خطاست و شاید بتوان همین خطاها را ریشه همه ناکامیهای تاریخی طیف غالب جریان اصلاحات دانست: از ناکامیهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در دوران حضور در مسئولیتهای اجرایی گرفته تا حتی ناکامی در به ثمر رساندن فتنه 88!
«لیبرالهای اردوگاهی» که به زعم راقم این سطور جنابتان در این طیف قرار میگیرید، چنان چشم و گوش را بر روی واقعیتهای جهان بسته و دگماندیشند که قدرت تفکر مستقل درباره آنچه پیش چشم دارند را ندارند؛ گوش و چشم و تمامی حسهای بشری خود را به «غرب» دوختهاند و تا کسی در آنجا اعلام روز نکند، قدرت دیدن روشنایی را ندارند. در دورانی که هنری کسینجر آن را دوران تبدیل شدن ایران به یک امپراتوری مینامد، منطقه روی انگشتان سرداران ایرانی می چرخد و نتانیاهو می گوید به هر سو می نگرم، خمینی و خامنهای را می بینم که پشت مرزهای اسرائیل(!) خیمه زدهاند، و در دورانی که پیشرفتهای ملت در صنایع نظامی و فضایی و هستهای و دانشهای بنیادی و... انگشت حیرت را بردهان دشمنان نشانده، شما همچون آن چریک پشیمان(آقای بهزاد نبوی)، همچنان «از آمریکای تا بن دندان مسلح می ترسید» و از «نزدیک شدن ایران به خطوط قرمز قدرت های جهان» انتقاد می کنید!
ظاهرا این دستورالعمل جناب بازرگان، پدر لیبرالهای امروزی ایران، سرلوحه غیرقابل تجدیدنظر تفکر و تعقل و عمل شما گشته که گفت: «سر بقای ایران پفیوزی ماست! وقتی بنا شد ملتی بطور جدی با دشمن روبرو نشود، تا آخرین نفس نجنگد و بعد از مغلوب شدن سرسختی و مخالفت نکند... به هر کس و ناکس تعظیم و خدمت کند، دلیل ندارد که نقش و نام چنین مردمی از صفحه روزگار برداشته شود. سرسخت های یک دنده و اصولی ها هستند که در برابر مخالف و متجاوز می ایستند و به جنگش می روند... ما اهل نبرد و کوشش برای رقابت و مسابقه با دیگران و اهل جنگیدن و جان کندن در کشمکش با ملیت های بیگانه و با فرهنگهای بیگانه نیستیم. تقلید و سازگاری را ترجیح میدهیم. بنابراین قالب روحی مستقل نداریم». با اندکی دقت همه اظهارات شما در دانشگاه تهران را میتوان در همین چارچوب دید و توضیح داد و تفسیر کرد. شما معتقد هستید باید تقلید کرد و سازگار بود و نفت را فروخت و دیگر اقلام را وارد کرد و خوش بود و اساسا به صرفه نیست که اورانیوم را در داخل غنی سازی کنیم و برنج و گندم بکاریم و عربستان را الگوی ایدهال خود میدانید و حسرت میخورید که بهمن ماه 1390 کاش کنار صندلی آقای مهاجرانی در مراسم الجنادریه سعودی، جایی برای شما نیز ذخیره شده بود و میتوانستید به این مقام شامخ سعودی ابراز ارادت کنید و جهانبینیاش را بستائید.
اما عزیزان من!
بدانید که موفقیتهای ملت ایران در دوران سی و چند ساله اخیر و جایگاه کنونی کشور، این تفکر لیبرال-پفیوزی را به زبالهدان تاریخ سپرده و ملت ما با این منش و روش ذلیلانه بیگانه است؛ آنقدر بیگانه که نتوانستیم انبوهی از نظرات مخاطبان خبرگزاری را درباره اظهارات شما، منتشر کنیم.
هر چند معتقدم آنانکه قالب روحی مستقلی ندارند، گرفتار چنان دگماتیسم هستند که سخت میتوان در باورهاشان تغییرات بنیادی ایجاد کرد، اما به پیوست کتاب «بحران ساختگی: داستان ناگفته هراس از ایران هستهای» را که توسط دکتر گرت پورتر به رشته تحریر درآمده تقدیمان میکنم. امیدوارم شاید به سبب اینکه این کتاب در غرب و توسط یک غربی نوشته شده بتواند نوری بر آن تاریکخانههای منجمد تابانده و رهاییتان بخشد.
گفته اید «داشتن فناوری و صنعت هستهای برای کشور ما هزینه تحمل تحریمها و فشارها را در بر داشته است»، «برنامه هستهای ناموسی شده و بر سر ناموس نمیتوان مذاکره کرد»، « چرا باید تحریمها و فشارها را تحمل کنیم»، «وارد خط قرمز قدرتهای بزرگ شدهایم»، «چه فرقی می کند 10 هزار سانتریفیوژ داشته باشیم یا 10 تا!؟»، «از چاه هستهای آبی برای ما در نمی آید» و ...
پورتر «آمریکایی» پاسخ همه این سخنان شما «ایرانیها» را به صورت مستند و مستدل داده است. اگر واقعا اینها و مانند اینها برای شما سوال است و قصدتان از طرح آنها در میان دانشجویان، رسیدن به جواب بوده، مطالعه کتاب «بحران ساختگی» پاسخگوی همه سوالات شما خواهد بود. امیدوارم شهامت تجدید نظر در افکار خویش و اعلام آن را داشته باشید، از اردوگاه لیبرالیسم خارج شوید و به خیل ملت بپیوندید.
والسلام علی من اتبع الهدی
سیدیاسر جبرائیلی
معاون پژوهش و آموزش خبرگزاری فارس