پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

وصیت مهم حافظ اسد به پسرش در خصوص ایران چه بود؟

به گزارش پایگاه جوان انقلابی ؛ سایت صدای آمریکا در تاریخ ۱۱نوامبر (۲۰آبان) به نقل از نشریه “فارین پالیسی” - چاپ آمریکا- نوشت : «”حافظ اسد” رئیس جمهور فقید سوریه، در وصیتنامه اش خطاب به پسرش “بشار” نوشته است: «تو می توانی همیشه به ایرانیان تکیه کنی؛ اما هرگز به رهبران عرب اعتماد نکن

طرح مطالعه بخشی از کلمات قصار حضرت امیر (ع) (حکمت 121)

حکمت 121

روانشناسى قبائل قریش

وَ قَالَ [علیه السلام] شَتَّانَ مَا بَیْنَ عَمَلَیْنِ عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ یَبْقَى أَجْرُهُ .

درود خدا بر او ، فرمود : چقدر فاصلة بین دو عمل دور است : عملى که لذتش مى رود و کیفر آن مى ماند ، و عملى که رنج آن مى گذرد و پاداش آن ماندگار است!

شبهه با استفاده از قرآن به اصل «انتخاب امام در حیطه خداست.»

در برخی از آیات، اشاره شده به این که خلافت از برای مجتمع است نه شخص معین؛ مثل قول خداوند متعال: «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً ...»؛ «هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد.» (سوره بقره، آیه 30) از این تعبیر استفاده کرده اند چون انسان خلیفه و جانشین خدا در روی زمین است، پس حق سلطه نیز برای خود اوست.

در جواب می گوییم:

اولا: از این آیات چنین استفاده می شود که بشر جانشین خداوند در آبادانی روی زمین است و این معنا ربطی به سلطه ی انسان بر خود ندارد. از همین رو می بینیم هنگامی که خلافت به معنای حکومت است، خداوند آن را به مردم نسبت نمی دهد، بلکه می فرماید: «یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ...»؛ «ای داود ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم، در میان مردم به حق داوری کن.»

ثانیا: آیات خلافت عامه- تکوینا نه تشریعا- دلالت بر تفویض آبادانی به بشر دارد؛ زیرا تشریع بر شرایطی خاص متوقف است.

منبع: کتاب اسلام شناسی و پاسخ به شبهات، تألیف علی اصغر رضوانی، صفحه 228.

رهبری به چند زبان تسلط دارند؟

صفارهرندی در مصاحبه با فارس (شماره: 13930318000417) بیان کرد:

«عربی را که قطعاً تسلط دارند اما می‌دانم که در زبان انگلیسی نیز همین الآن ایشان مجلات و ژورنال‌های خارجی را مستقیم بدون اینکه ترجمه را بگیرند، مطالعه می‌کنند.»

به نظر شما چرا روحانی با 4 روز تاخیر پیروزی بشار اسد را تبریک گفت؟!

روحانی پس از گذشت 4 روز پیروزی بشار اسد در انتخابات ریاست جمهوری سوریه را تبریک گفت. در حالی که لاریجانی، رئیس مجلس در همان روز اول به بشار اسد تبریک گفت. علت این تعلل روحانی چیست؟

آیا روحانی به حمایت از سوریه و مقاومت اعتقاد ندارد؟

آیا روحانی به خاطر مذاکرات هسته ای تعلل کرد؟

آیا روحانی به خاطر عکس العمل آمریکا و اروپا تعلل کرد؟ 

در جواب «پاک باش و خدمتکزار ... یادش به خیر این شعارپوچ»

جعفری جزئیات جلسه امروز کمیسیون آموزش مجلس را تشریح کرد:

بورسیه اکثریت 3هزار دانشجو قانونی بوده/اذعان مسئولان وزارت علوم به قانونی بودن بورسیه‌ها

سخنگوی کمیسیون آموزش، تحقیقات وفناوری مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه بورسیه اکثریت 3هزار دانشجو قانونی انجام شده است، گفت: مسئولان وزارت علوم به این موضوع اذعان دارند.

  ادامه مطلب ...

آیا تورم و رشد اقتصادی نامطلوب چند سال اخیر، تقصیر احمدی نژاد بود؟ (با نظر دادن بحث را کامل کنید.)


مهم ترین علت شرایط اقتصادی نامناسب چند سال گذشته، تحریم های آمریکا است. برخی ها می گویند اگر دولت احمدی نژاد به گونه دیگری با آمریکا رفتار می کرد، چنین شرایطی به وجود نمی آمد. این رویکرد احمدی نژاد بود که باعث این وضع شد. اگر او نبود، ما تحریم نمی شدیم.

سوال. آیا جنگ عراق با ما تقصیر امام خمینی (ره) بود؟ می شود گفت که اگر امام خمینی (ره) به گونه دیگری با غرب رفتار می کرد، جنگ تحمیلی به وجود نمی آمد. یعنی اگر امام نبود، جنگم نبود. پس آیا امام (ره) مقصر بود؟

سوال. آیا امام حسین (ره) در به اسارت رفتن اهل بیتش مقصر بود؟ چراکه می توانست به گونه دیگری با یزید رفتار کند و از جنگ جلوگیری نماید و آن همه مصیبت برای خاندانش به وجود نیاید؟

سوال. آیا مسبب شهادت حضرت فاطمه (س)، حضرت امیر (ع) بود؟ چراکه اگر با کودتاچیان مسامحه می نمود، آن حوادث ناگوار رخ نمی داد.

واضح است که پاسخ سوال های مطرح شده، منفی است. از همین رو، مقصر شرایط اقتصادی نامطلوب ما، آمریکاست و نه احمدی نژاد. با آمریکا باید دشمنی کرد و نه احمدی نژاد. 

از خدا نمی ترسند این همه دروغ می گویند؟!

مقاله روزنامه شرق در تاریخ 93/3/11:

 

بیم و امید دلواپس‌ها

سعید لیلاز . فعال سیاسی

رفتارهایی که گروهی تندرو بعد از به‌قدرت‌رسیدن آقای روحانی نشان می‌دهند؛ بیش و پیش از هرچیزی تاییدی است بر اینکه دولت در پیشبرد سیاست‌های خود موفق بوده ‌است. در حوزه سیاست خارجی؛ دولت، توانسته منطقه خاورمیانه را به دور‌ترین نقطه از احتمال وقوع یک جنگ برساند و اگر بگوییم مهم‌ترین عامل مهار جنگ در منطقه، جمهوری اسلامی بوده، سخنی گزاف نیست.  در عرصه اقتصاد؛ دولت، توانسته ‌رکورد کاهش نرخ تورم را در تاریخ معاصر ایران بشکند زیرا پیش از این سابقه نداشته دولتی در 9 ماه بتواند نرخ تورم را از 45‌درصد به 5/17‌درصد کاهش دهد. این رکوردشکنی در وضعیتی ثبت شده که مباحثی مانند پرداخت یارانه نقدی و افزایش قیمت حامل‌های انرژی؛ کار دولت را دشوارتر کرده است. کشور در هشت‌سال گذشته به دلیل سوءمدیریت دچار مشکلات جدی شده، اما شاهدیم اقتصاد و شاخص‌های اصلی آن در مسیر نوسازی حرکت می‌کنند. همچنین در بازسازی سیاست داخلی، اجتماعی و فرهنگی آقای روحانی از خود پایمردی‌ نشان داده است.

در مجموع؛ موفقیت‌های دولت روحانی، فراتر از انتظارها و پیش‌بینی‌ها بوده و همین دلیلی است برای ناخرسندی تندروهایی که در دوره زمامداری‌شان، کشور را به سمت پرتگاه می‌راندند. در نقطه مقابل، طیف میانه‌رو و عقلایی محافظه‌کاران و در راس آنها علی لاریجانی، حامی دولت هستند و تفاوت عملکرد این دولت با دو دولت پیشین را حس و درک می‌کنند.
از سوی دیگر، در حال حاضر نشانی از بروز شکاف در انسجام اصلاح‌طلبان وجود ندارد و تاکنون، اتحادی به این اندازه مستحکم تاکنون میان خاتمی، هاشمی، روحانی و عارف وجود نداشته است. تداوم این همگرایی، وضعیتی را برای انتخابات مجلس آینده رقم می‌زند که براساس آن می‌توان برآورد کرد که تندروها، کرسی‌های خود در «بهارستان» را از دست خواهند داد و اکثریت قاطع مجلس بعدی متشکل از اصلاح‌طلبان
در صورت تایید صلاحیت - و محافظه‌کاران میانه‌‌رو خواهد بود.

ایران در حال رسیدن به یک وفاق ملی کم‌سابقه است و این خوشایند تندروهای در آستانه حذف نیست. علاوه بر این، شماری از تندروها، دلواپس هستند که غبار تحریم‌ها فرو نشیند و آنان، دیگر نتوانند کاسبی خود را ادامه دهند و به جیب مردم دست‌درازی کنند. آنان دلواپس هستند که دیگر نتوانند امثال بابک زنجانی را در دامن خویش پرورش دهند، نگرانند فرصتی فراهم نشود که رکورد 82هزارمیلیاردتومان مطالبات معوق بانکی را بشکنند. بنابراین؛ تندروها حق دارند تا این اندازه ناراحت باشند. راهکار رفع دلواپسی آنان، بازگشت فضای رادیکال و خدشه‌دارکردن اعتبار دولت روحانی است. اما آنان از توان کافی برای دستیابی به رویای خود برخوردار نیستند و تلاش‌شان به جایی نخواهد رسید. اصلاح‌طلبان هم باید صبور باشند و با حفظ اتحاد درون‌جناحی، دنبال پیشگیری از انشقاق باشند و همزمان تلاش کنند تا همگرایی میان اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران میانه‌رو را تقویت کنند تا روزنه‌های رشد و بازگشت تندروها مسدود شود.


دو سوال:

  1. آیا وقتی دولت یازدهم روی کار آمد تورم 45 درصد بود و الان تورم 17 درصد است؟ (فقط کافی است آمارهای بانک مرکزی و مرکز آمار را مشاهده کنید.)
  2. آیا بابک زنجانی از دل دولت احمدی نژاد بیرون آمد یا از دل دولت هاشمی؟ چه رابطه ای بین بابک زنجانی و گروه دلواپسان وجود دارد؟ (فقط کافی است مصاحبه بابک زنجانی درباره درآمدش از رانت بانک مرکزی در زمان دولت هاشمی را بخوانید.)
این آدم هایی که چنین مقالاتی می نویسند از خدا نمی ترسند که برای رسیدن به اهداف شومشان چنین دروغ های واضحی را در روزنامه هایشان می نویسند؟!

طرح مطالعه کتاب مراحل اخلاق در قرآن اثر آیه الله جوادی آملی (بخش دوم: مراحل مانع‏ زدایى از سیر و سلوک، فصل اول: توبه) بخش چهارم


فرار به سوى قلعه امن

در قرآن کریم از رجوع و هجرت انسان به سوى خدا به «فرار» نیز تعبیر شده، مى‏فرماید:

«ففروا الى الله‏» (39)

به طرف خدا فرار و هجرت کنید. بیش از یک قلعه امن در عالم نیست و آن قلعه امن همان توحید است و انسان براى این که از گزند حوادث درون و بیرون برهد باید به طرف قلعه امن فرار کند. دستور فرار به سوى خدا، متوجه همه حتى معصومین (علهیم السلام) است و اختصاص به مشرکان، اهل کتاب و مسلمانان عادل یا فاسق ندارد. البته آنها که خیلى دورند باید خیلى تلاش کنند تا خودشان را نزدیک کنند و کسانى که در قلعه امن توحید هستند خیلى باید تلاش کنند تا خودشان را به آن هسته مرکزى قلعه امن برسانند. در بعضى از دعاهاى ماه مبارک رمضان آمده است:

«و اسکنى فیه بحبوبات جناتک‏» (40)

همچنین حضرت امام سجاد (علیه السلام) به خداى سبحان عرض مى‏کند:

«و احللنا بحبوحة جنانک‏» (41)

یعنى، ما را در هسته مرکزى بهشت، که امن‏ترین جاى بهشت است، جاى بده، و آنان که در هسته مرکزى جنت لقاى حق قرار دارند مى‏کوشندتا مشمول قهر نگردند و از آن مقام رفیع هبوط نکنند.

فرار به طرف خدا چندین درجه و مرحله دارد. جاهلان باید از جهل به علم فرارکنند و احکام و حکم الهى را فرا گیرند و وقتى از جهل رهیدند و به علم‏رسیدند، باید از علم حصولى و مفهومى فرار و به علم شهودى و حضورى راه‏پیدا کنند و هنگامى که از علم حصولى به علم شهودى راه یافتند; یعنى معلومشان، مشهود شد و «علم الیقین‏» آنان، «عین الیقین‏» شد، باز هم این فرارراادامه دهند تا از عین‏الیقین به «حق‏الیقین‏» برسند و همچنین فرارشان را ادامه‏دهند تا این که چیزى را جز حق، مشاهده نکنند (وحدت شهود، نه وحدت وجود).

روزى سلمان (رحمة الله علیه) از قبرستانى عبور مى‏کرد. پس از سلام به مردگان آن گورستان، از آنان پرسید: آیا شما مى‏دانید که امروز، جمعه است؟ پس از آن، در عالم رؤیا یکى از مردگان قبرستان را دید و به سلمان گفت: آرى ما مى‏دانیم امروز، جمعه است; زیرا روز جمعه پرندگان ذکر مخصوصى دارند(42) . بنابراین، جهان و انسان موجود هستند و حمد آنان نیز هست; اما انسان «حامد» به ماسواى حق، توجهى ندارد و «ندیدن‏» غیر از «نبودن‏» است. این مرحله نهایى «فرار الى الله‏» در بخش علمى است.

مقام عمل هم مراتبى دارد که عبارت است از فرار از معصیت‏به اطاعت، فرار از اطاعت‏بردگانه و تاجرانه (اطاعت‏براى ترس از جهنم یا شوق به بهشت) به طاعت‏شاکرانه و عاشقانه (اطاعت‏براى شکر و محبت‏خدا)، و از این مرحله هم فرار کردن و اطاعت و شکر و محبت را هم ندیدن و فقط غرق در شهود محبوب شدن. البته مراحل پایانى بخش عمل با بخشهاى علم یکى مى‏شود; یعنى، پایان عمل همان شهود است; عمل تمام شدنى است، ولى علم و معرفت‏حق، پایان ناپذیر است.

تکیه‏گاهى مطمئن

مهمترین راهى که قرآن براى نزاهت روح فرا راه سالکان کوى لقاى حق ارائه مى‏کند این است که سالک از شهود غیر خدا مبرا و تائب شود. حکم خدا این است که از غیرخدا کارى ساخته نیست; چنانکه در سوره «قصص‏» مى‏فرماید:

«کل شى‏ء هالک الا وجهه له الحکم و الیه ترجعون‏» (43)

هر چیزى جز خدا و وجه او، «هالک‏» است و اگر هلاکت آن، امروز براى افراد عادى، روشن نیست، فردا که پیشگاه حقیقت، ظاهر مى‏شود براى همگان مشهود خواهد شد.

خداى سبحان پس از این که در این کریمه، یک قضیه سلبى، یعنى «کل شى‏ء هالک الا وجهه‏» را ذکر مى‏کند، مى‏فرماید: «له الحکم‏»; اگر غیر خدا هالک است، پس حاکم نیست و اگر حاکم نبود، هیچ کس تحت‏حکومت او نیست و اگر باید به محکمه حاکم، مراجعه کرد و غیر از خدا احدى حاکم نیست، پس باید به محکمه خدا رجوع کرد. از این رو مى‏فرماید: «والیه ترجعون‏» و این، مهمترین عامل نزاهت و آرامش روح است.

علت ناآرامى افراد عادى آن است که به چیزى تکیه مى‏کنند که خود تکیه‏گاهى ندارد. به همین جهت‏به عنوان ضرب‏المثل مى‏گویند: «الغریق یتشبث‏بکل حشیش‏»; انسان غرق شده، به هر گیاهى تکیه مى‏کند و دست مى‏اندازد تا نجات پیدا کند; زیرا خیال مى‏کند آن گیاه، در دریا ریشه دارد و قوى است. کسانى که در محبت دنیا غرق شدند، دست و پا مى‏زنند و هر لحظه، احساس خطر مى‏کنند و به این و آن متمسک مى‏شوند و به زرق و برقها تکیه مى‏کنند تا از اضطراب برهند، ولى نمى‏توانند.

قرآن کریم درباره افرادى که گرفتار آتش دوزخ مى‏شوند، مى‏فرماید:

«و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمانوا بها» (44)

اینها به دنیا بسنده کرده، راضى و مطمئن شدند، در حالى که دنیا متاع فریب است:

«و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور» (45)

دنیا متاع فریب است و انسان را مى‏فریبد و اگر غریق به فریبگاه تکیه کند، قطعا نمى‏آرمد.

این که مردان الهى مطمئنند براى آن است که به حق متکى هستند و حق، ثابت مطلق است:

«ذلک بان الله هو الحق‏» (46) .

براى رسیدن به این مقام والا، باید از هر گناهى توبه کرد. انسان گناهکار، شرمنده است; زیرا با این که چیزى مانع قدرت خدا نبود، خداوند به او مهلت داد تا گناه کند و فورا او را کیفر نکرد و آبروى او را هم نزد دیگران نبرد.

اگر چنین حالتى براى انسان رخ دهد، از گناه پشیمان مى‏شود و این اولین قدم است. آنگاه سعى مى‏کند گناه نکند و گناه گذشته را جبران کند و اگر همین راه را ادامه دهد، به جایى مى‏رسد که دیگر نام گناه را بر لب جارى نمى‏کند و یاد گناه را در دل خطور نمى‏دهد و آنگاه که به بارگاه خداوند بار مى‏یابد، اصلا توجه به این ندارد که قبلا گناه کرده است، چنانکه بهشتیان بعد از ورود به بهشت، گناهان گذشته را به خاطر نمى‏آورند; زیرا همین تذکر گناه، خود شرم‏آفرین است و در بهشت هیچ اندوه و شرمى نیست.

مردان الهى نیز تذکر گناه را عیب مى‏دانند. چون مایه شرم است و آنان هم اکنون به حضور اله، بار یافته‏اند. البته در ابتدا و اواسط راه، تذکر گناه، فضیلت است; زیرا انسان را وادار به توبه و انابه مى‏کند، لیکن در پایان راه که مشمول لطف ویژه الهى شده‏اند، گناه قبلى مورد نسیان قرار مى‏گیرد و منشا این نسیان هم انساء الهى است و این انساء هم از بارزترین نمادهاى عنایت‏خدا به عبد تائب است; زیرا اگر نسیان ذنب نباشد، هماره بنده تائب با تذکر گناه پیشین شرمنده است و همین شرمندگى رنج توانفرساست.

پى‏نوشت‏ها:

39. سوره ذاریات، آیه 50.

40. مفاتیح‏الجنان، دعاى روز 22 ماه رمضان.

41. مفاتیح‏الجنان، مناجات خمس عشر، مناجاة المطیعین.

42. بحار، ج 101، ص 279.

43. سوره قصص، آیه 88.

44. سوره یونس، آیه 7.

45. سوره حدید، آیه 20.

46. سوره حج، آیه 62.

طرح مطالعه کتاب مراحل اخلاق در قرآن اثر آیه الله جوادی آملی (بخش دوم: مراحل مانع‏ زدایى از سیر و سلوک، فصل اول: توبه) بخش سوم


هماهنگى تشریع و تکوین

قرآن کریم، راههاى تشریعى را همانند راههاى تکوینى، به صورت باز و مبسوط بیان مى‏کند; یعنى راهى را که انسان بدون اختیار باید در نظام تکوین طى کند، مشابه و معادل آن را به او ارائه مى‏کند تا از راه صحیح و با اختیار خود در نظام تشریع طى کند; مثلا، یکى از راههایى که در نظام تکوین، هر انسانى آن را طى مى‏کند رجوع به خداست; انسان بداند یا نداند و بخواهد یا نخواهد با مرگ، به سوى خدا رجوع مى‏کند و

«انا لله و انا الیه راجعون‏» (21)

اصل کلى حاکم بر حیات بشرى است; همان گونه که

«کل نفس ذائقة الموت‏» (22)

اصل حاکم بر همگان است.

براى این که انسان، قبل از مرگ «طبیعى‏»، به موت «ارادى‏» بمیرد و قبل از «ارجاع طبیعى‏»به «مراجعه ارادى‏»، رجوع کند قرآن کریم راههاى تهذیب روح را از نظر تشریع، تبیین کرده است. «توبه‏» و «انابه‏» نوعى مرگ و رجوع است. کسى که توبه مى‏کند، در حقیقت از شهوت و غضب مى‏میرد و آنها را «اماته‏» مى‏کند و مى‏میراند. اماته شهوت و غضب، همان تعدیل این دو خوى سرکش است. اگر چنین شد، انسان از شهوت و غضب و همچنین جهل مى‏میرد و براى این که این راه را ادامه دهد و به صرف مرگ شهوت و غضب، اکتفا نکند، مى‏کوشد آنچه را که عقل دستور مى‏دهد همان را بفهمد و عمل کند; یعنى از لذایذ عقلى، طرفى ببندد.

این که به ما گفتند:

«موتوا قبل ان تموتوا» (23) :

یعنى قبل از این که به مرگ طبیعى بمیرید، به موت ارادى بمیرید یا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) مى‏فرماید:

«عباد الله، زنوا انفسکم من قبل ان توزنوا و حاسبوها من قبل ان تحاسبوا» (24)

یعنى قبل از این که شما را به محاسبه دعوت کنند، حسابرس خود باشید، از همین آیات قرآن کریم مدد گرفته‏اند. وقتى انسان رجوع مى‏کند، هجرتش آغاز مى‏شود.

از سوى دیگر، رجوع تکوینى، مراتب و درجاتى دارد: برخى تا به اوج رجوع مى‏رسند و برخى دیگر در وسط راه مى‏مانند; مانند، آبها که به ابر و آنگاه به باران تبدیل مى‏شود و دوباره به دریا بر مى‏گردد; اما آبهایى که به دریا برمى‏گردد بر دوگونه است; قسمتى از آنها در نهرهاى کوچک به سمت دریا حرکت مى‏کند و چون فشار و شتاب آن زیاد نیست، در کرانه‏ها به دریا ملحق مى‏شود و آن قدرت را ندارد که به عمق دریا راه پیدا کنند، ولى رودخانه‏هاى بزرگ خروشان است و هنگامى که به دریا مى‏رسد، آبهاى کنار دریا را مى‏شکافد و خود را تا به عمق دریا مى‏رساند.

بازگشت انسانها به «لقاء» خدا هم چنین است; گرچه همه انسانها به لقاى حق بار مى‏یابند:

«یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه‏» (25)

اما معناى «لقاء الله‏»، این نیست که همه به مرحله

«دنى فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى‏» (26)

برسند. در مرگ و رجوع طبیعى، همگان یکسان نیستند; چنانکه در مرگ و رجوع اختیارى نیز چنین است و از این رو بین تائب و منیب فرق گذاشته‏اند و انابه را بالاتر از توبه دانسته‏اند. گاهى انسان از معصیت و مخالفت‏به اطاعت و موافقت رجوع مى‏کند و گاهى از دیدن غیر حق به دیدن حق رجوع مى‏کند و در این حالت دوم به چیزى جز حق علاقه نخواهد داشت و این رجوع تام است. بنابراین، همان گونه که رجوع، در نظام تکوین درجاتى دارد، در نظام تشریع نیز درجاتى دارد که از توبه، شرو ع و به مراحل عالى انابه ختم مى‏شود.

نمونه‏اى از هماهنگى

نمونه‏اى از هماهنگى تکوین با تشریع این است که خداى سبحان همان گونه که در نظام تشریع، امورى را بر ما مقرر کرده است; مانند:

«کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم‏» (27)

یا

«کتب علیکم القتال و هو کره لکم‏» (28)

مشابه این، راههایى را هم در نظام تکوین به ما ارائه کرده است مانند:

«اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه‏» (29) .

در بخش اول، اصل را تکوین دانستیم و نظام تشریع را از آن استفاده کردیم; در حالى که در بخش دوم به عنوان تبیین هماهنگى بین تکوین و تشریع، اصل را تشریع قرار دادیم و تکوین را هماهنگ با آن مى‏دانیم; یعنى، مى‏گوییم همان گونه که خداوند، تحصیل روح ایمان و حیات جدید را بر ما واجب کرده است، مى‏فرماید: اگر کسى راههاى صحیح را طى کند، خداوند در نظام تکوین، روح ایمان مؤید و مقدس را بهره او مى‏کند (30) .

بنابراین، «کتب فی قلوبهم الایمان‏»، کتابتى تشریعى، مانند

«کتب علیکم الصیام‏»

نیست، بلکه کتابت تکوینى است. از این رو دلهاى یک عده، با ایمان به خدا نقش بسته است‏به گونه‏اى که چیزى نمى‏تواند آنها را از ایمان به خدا جدا کند; به عبارت دیگر بر اثر توفیقات الهى و پیمودن راه راست، این جایزه را خدا به آنها داده است که در صحیفه دل آنان، کلمات تکوینى ایمان را نگاشته و بنابراین، قلب آنان «مؤمن‏» است. چنین کسانى از روح خاصى برخوردارند که در افراد دیگر نیست.

توضیح این که، خدا دو گونه روح به افراد، افاضه مى‏کند: روح عادى; که در آیاتى مانند:

«و نفخت فیه من روحى‏» (31)

و

«نفخ فیه من روحه‏» (32)

مطرح شده است. هر انسانى از این روح نفخى بهره‏مند است و روح خاص که از همان «روح القدس‏» نشئت مى‏گیرد و این درباره مؤمنان خاص است; همان گونه که مى‏فرماید:

«و ایدهم بروح منه‏» (33) .

که این، «روح تاییدى‏» است، نه «روح نفخى‏» و چنین انسانى مؤید است و با قدرت الهى تایید مى‏شود و بنابراین، چیزى او را از پا درنمى‏آورد; نه حوادث سخت روزگار او را از پا درمى‏آورد و نه شیطان، توان آن را دارد که او را بفریبد; زیرا شیطان گرچه ماهر و مقتدر است و خداى سبحان درباره قدرت او مى‏فرماید:

«و لقد اضل منکم جبلا کثیرا افلم تکونوا تعقلون‏» (34)

او بسیارى از افراد را فریب داده است، ولى در عین حال، شیطان در برابر قدت خدا بسیار ناتوان است:

«ان کید الشیطان کان ضعیفا» (35)

یعنى، همواره کید شیطان در برابر ذات اقدس خداوند و حمایت و هدایت او ضعیف است.

اصولا ذات اقدس اله، هنگامى که اجزاى جهان را با یکدیگر مى‏سنجد، به گونه‏اى سخن مى‏گوید و هنگامى که مجموعه نظام کیهانى را با قدرت خود مى‏سنجد، به گونه‏اى دیگر سخن مى‏گوید: وقتى اجزاى جهان را نسبت‏به هم مى‏سنجد، کوهها را خیلى استوار مى‏داند و مى‏فرماید: کوه، از گزند اضطراب مصون است و زمین را هم از اضطراب و نوسان حفظ مى‏کند; مثلا، در سوره «نحل‏» مى‏فرماید:

«و القى فى الارض رواسى ان تمید بکم‏» (36)

ما کوهها را بلند قرار داده‏ایم تا مبادا زمین، شما را به اضطراب و به حرکت تند، متحرک کند.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز مى‏فرماید:

«و وتد بالصخور، میدان ارضه‏» (37)

خداوند با کوهها، زمین را میخکوب کرده است و با آنها اضطراب و نوسان را از زمین گرفته است. پس کوهها چنین قدرتى دارد که کره زمین را از اضطراب برهاند; اما همین کوههاى سربه فلک کشیده و قدرتمند، در برابر قدرت خدا صلابتى ندارد:

«و یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربى نسفا فیذرها قاعا صفصفا لا ترى فیها عوجا ولا امتا» (38)

یعنى از تو در باره کوهها مى‏پرسند. در پاسخ آنها بگو که خداى من چنان کوهها را از بنیاد برکند که خاک شود و آنگاه پستى و بلندیهاى زمین، صاف و هموار گردد.

بنابراین، سلسله جبال گرچه متصلب است، ولى در برابر قدرت الهى ناتوان است. کید شیطان نیز چنین است. گرچه او توان آن را دارد که بسیارى از افراد را بفریبد و فریب هم داده است، ولى اگر فردى مشمول عنایت‏خاص خدا قرار گرفته، از آن روح تاییدى، مدد بگیرد، شیطان نمى‏تواند او را فریب دهد. پس اگر ما در نظام تشریع، ایمان بیاوریم و مقدارى این راه را ادامه بدهیم، آنگاه خدا تکوینا آن گرایش الهى را در دلهاى ما مى‏نگارد و ما را با روح خاص خود تایید مى‏کند. به این ترتیب، اصل، تشریع خواهد بود و تکوین، تابع آن است. البته در هر کارى تشریع، تابع تکوین است; ولى در تقریر و بیان مطلب که مقام اثبات است نه ثبوت، گاهى تکوین اصل و تشریع تابع آن قرار مى‏گیرد و گاهى برعکس عمل مى‏شود.

پى‏نوشت‏ها:

21. سوره بقره، آیه 156.

22. سوره آل عمران، آیه 185.

23. بحار، ج 69، ص 59.

24. نهج‏البلاغه، خطبه 90.

25. سوره انشقاق، آیه 6.

26. سوره نجم، آیات 8 9.

27. سوره بقره، آیه 183.

28. سوره بقره، آیه 216.

29. مجادله، آیه 22.

30. قرآن کریم، توحید را گاهى به صورت دعوى غیبى ذکر مى‏کند که افرادى که اهل استدلال نیستند مى‏توانند بر اساس ایمان به غیب، آن را بپذیرند و این ایمان تقلیدى است.گاهى هم برهان اقامه مى‏کند; مانند: «لو کان فیهما الهة الا الله لفسدتا» (سوره انبیاء، آیه 22) که این ایمان تحقیقى یا نظرى و حصولى است که نصیب افراد خاص خواهد شد. مرحله بالاتر، ایمانى است که به وسیله‏علم شهودى، نصیب سالک شاهد مى‏شود; چنانکه مى‏فرماید: «وعلمناه من لدنا علما» (سوره کهف، آیه 65). گر چه، هر علمى که انسان دارد بر اساس تعلیم الهى است: «علم الانسان ما لم یعلم‏» (سوره علق، آیه 5)، اما این، علم خاص است که از ناحیه قدس خدا، نصیب مؤمن مؤید مى‏شود و چنین علمى اولا تحقیقى است نه تقلیدى و ثانیا حضورى و شهودى است نه حصولى و تحقیقش هم تحقیق بصرى است، نه نظرى. چنین ایمانى، تزلزل‏ناپذیر است، ولى ایمانهاى عادى گاهى هست و گاهى نیست.

در روایات آمده است که شخص گناهکار در حین گناه، مؤمن نیست (محاسن برقى، ج 1، ص 192) ; یعنى، آن روح ایمانى را که باید داشته باشد ندارد; چون ایمان، انسان را از تبهکارى در برابر خدا بازمى‏دارد. این ایمان متوسط یا ضعیف است که گاهى ثابت و گاهى متغیر است، ولى آن ایمان الهى که در آیه «کتب فى قلوبهم الایمان‏» (سوره‏مجادله، آیه 22) مطرح است، همواره ثابت است و هرگز زوالى ندارد. پس این روح که مقدس از جهل، تغیر و تحول است، نصیب انسان سالک مى‏شود و خدا هم آن را با ست‏خود در جان انسان سالک مى‏نگارد.

31. سوره حجر، آیه 29.

32. سوره سجده، آیه 9.

33. سوره مجادله، آیه 22.

34. سوره یس، آیه 62.

35. سوره نساء، آیه 76.

36. سوره نحل، آیه 15.

37. نهج‏البلاغه، خطبه 1، بند 3.

38. سوره طه، آیات 105 107.