پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

پاک اندیش

اندیشه های اسلامی و انقلابی

بهشت

اگه بهشت جای خوبیه پس چرا این همه دم و دستگاه وصل کردن به این مهدوی کنی که جلو بهشت رفتنشو بگیرن؟ 

خب بزارید پیرمرد پر بکشه تو آسمونا

آیا تورم و رشد اقتصادی نامطلوب چند سال اخیر، تقصیر احمدی نژاد بود؟ (با نظر دادن بحث را کامل کنید.)


مهم ترین علت شرایط اقتصادی نامناسب چند سال گذشته، تحریم های آمریکا است. برخی ها می گویند اگر دولت احمدی نژاد به گونه دیگری با آمریکا رفتار می کرد، چنین شرایطی به وجود نمی آمد. این رویکرد احمدی نژاد بود که باعث این وضع شد. اگر او نبود، ما تحریم نمی شدیم.

سوال. آیا جنگ عراق با ما تقصیر امام خمینی (ره) بود؟ می شود گفت که اگر امام خمینی (ره) به گونه دیگری با غرب رفتار می کرد، جنگ تحمیلی به وجود نمی آمد. یعنی اگر امام نبود، جنگم نبود. پس آیا امام (ره) مقصر بود؟

سوال. آیا امام حسین (ره) در به اسارت رفتن اهل بیتش مقصر بود؟ چراکه می توانست به گونه دیگری با یزید رفتار کند و از جنگ جلوگیری نماید و آن همه مصیبت برای خاندانش به وجود نیاید؟

سوال. آیا مسبب شهادت حضرت فاطمه (س)، حضرت امیر (ع) بود؟ چراکه اگر با کودتاچیان مسامحه می نمود، آن حوادث ناگوار رخ نمی داد.

واضح است که پاسخ سوال های مطرح شده، منفی است. از همین رو، مقصر شرایط اقتصادی نامطلوب ما، آمریکاست و نه احمدی نژاد. با آمریکا باید دشمنی کرد و نه احمدی نژاد. 

حق الناس

صحنه اول :

چند روز پیش در دانشکده همراه دوستان بودیم

که کارمند خدمات سالمند دانشکده از کنارمان رد شد

بار بسیار حجیمی و سنگینی بر دوش خود می کشید

یکی از بچه ها گفت بریم کمکش کنیم

دیگری گفت وظیفه اوست

نظر شما  چیست ؟

آیا ما وظیفه ای نسبت به او داریم ؟ از لحاظ اخلاقی چطور؟

---

صحنه دوم:

در سالن مطالعه دانشکده بودم، چند نفر به صورت گروهی صحبت می کردند، مزاحم مطالعه می شدند ،

چرا به هم احترام نمی گذاریم ؟

( سیگارکشیدن در محیط های بسته دانشگاه  بماند ...)

به نظر می آید حق الناس برایمان کمتر اهمیت دارد،

آیا ما به عنوان یک مسلمان مراقب رفتارمان نسبت به دیگران هستیم ؟ وظیفه و اخلاق در بین ما چه جایگاهی دارد؟ 

ادامه مطلب ...

طرح مطالعه کتاب مراحل اخلاق در قرآن اثر آیه الله جوادی آملی (بخش دوم: مراحل مانع‏ زدایى از سیر و سلوک، فصل سوم: ریاضت)

«ریاضت‏» یعنى تمرین است.

حضرت على (ع) می ‏فرمایدچنان نفس خود را ریاضت و تمرین مى‏ دهم که به قرصى نان، هرگاه به آن دست‏یابم، کاملا متمایل شود و به نمک، به جاى نان خورش قناعت کند و چنان از چشمهایم اشک بریزم که همچون چشمه‏اى خشکیده، دیگر اشکم جارى نگردد. کسى که با تمرین بخواهد حیوان سرکشى را رام کند مى ‏گویند آن را ریاضت مى‏دهد و «رائض‏» کسى است که با تمرین حیوان سرکش را رام می ‏کند.

 ریاضت‏ براى سالکان الهى این است که نفس سرکش خود را رام کنند تا به طرف «بهیمیت‏»، «سبعیت‏» و یا «شیطنت‏» حرکت نکند و فقط راه چهارم را که راه «فرشته منشى‏» است طى کند و مطیع عقل عملى باشد.

   ادامه مطلب ...

ساعت رولکس برای شکم گرسنه!!!

 از سال ۸۰ که مدرک لیسانسم را با معدلی بالا، از دانشگاه صنعتی شریف گرفتم تا سال ۱۳۸۴ باید دائماً جواب دوستانم را میدادم که چرا فوق لیسانس نمیگیری. دو باری هم کنکور شرکت کردم و با رتبه خوب در دانشگاه خودم قبول شدم اما نرفتم. سال ۸۶ که کارشناسی ارشد مدیریت را از دانشگاه شریف گرفتم (با رتبه و معدل بالا) باز تا امروز، دوستان زیادی می پرسند که چرا ادامه تحصیل نمیدهی و دکترا نمیگیری

 پراکنده در جاهای مختلف جواب داده ام. اما گفتم یک پاسخ تفصیلی اینجا بنویسم

مقدمه اول:

یک واقعیت وجود دارد. نباید نظام آموزشی، به مسیر رشد و پرورش ما جهت بدهد، این ما هستیم که مسیر رشد خود را انتخاب و ترسیم میکنیم.

شاید سالها بعد، علاوه بر دکترا و پست دکترا، پست پست دکترا، پست پست پست دکترا و هم در دانشگاه ها شکل گرفت. یعنی ما دیگر باید زندگی خود را تعطیل کنیم و تا دم مرگ به در دانشگاهها دخیل ببندیم؟

هر درجه تحصیلی معنا و مفهوم و کارکردی دارد.

  ادامه مطلب ...

از خدا نمی ترسند این همه دروغ می گویند؟!

مقاله روزنامه شرق در تاریخ 93/3/11:

 

بیم و امید دلواپس‌ها

سعید لیلاز . فعال سیاسی

رفتارهایی که گروهی تندرو بعد از به‌قدرت‌رسیدن آقای روحانی نشان می‌دهند؛ بیش و پیش از هرچیزی تاییدی است بر اینکه دولت در پیشبرد سیاست‌های خود موفق بوده ‌است. در حوزه سیاست خارجی؛ دولت، توانسته منطقه خاورمیانه را به دور‌ترین نقطه از احتمال وقوع یک جنگ برساند و اگر بگوییم مهم‌ترین عامل مهار جنگ در منطقه، جمهوری اسلامی بوده، سخنی گزاف نیست.  در عرصه اقتصاد؛ دولت، توانسته ‌رکورد کاهش نرخ تورم را در تاریخ معاصر ایران بشکند زیرا پیش از این سابقه نداشته دولتی در 9 ماه بتواند نرخ تورم را از 45‌درصد به 5/17‌درصد کاهش دهد. این رکوردشکنی در وضعیتی ثبت شده که مباحثی مانند پرداخت یارانه نقدی و افزایش قیمت حامل‌های انرژی؛ کار دولت را دشوارتر کرده است. کشور در هشت‌سال گذشته به دلیل سوءمدیریت دچار مشکلات جدی شده، اما شاهدیم اقتصاد و شاخص‌های اصلی آن در مسیر نوسازی حرکت می‌کنند. همچنین در بازسازی سیاست داخلی، اجتماعی و فرهنگی آقای روحانی از خود پایمردی‌ نشان داده است.

در مجموع؛ موفقیت‌های دولت روحانی، فراتر از انتظارها و پیش‌بینی‌ها بوده و همین دلیلی است برای ناخرسندی تندروهایی که در دوره زمامداری‌شان، کشور را به سمت پرتگاه می‌راندند. در نقطه مقابل، طیف میانه‌رو و عقلایی محافظه‌کاران و در راس آنها علی لاریجانی، حامی دولت هستند و تفاوت عملکرد این دولت با دو دولت پیشین را حس و درک می‌کنند.
از سوی دیگر، در حال حاضر نشانی از بروز شکاف در انسجام اصلاح‌طلبان وجود ندارد و تاکنون، اتحادی به این اندازه مستحکم تاکنون میان خاتمی، هاشمی، روحانی و عارف وجود نداشته است. تداوم این همگرایی، وضعیتی را برای انتخابات مجلس آینده رقم می‌زند که براساس آن می‌توان برآورد کرد که تندروها، کرسی‌های خود در «بهارستان» را از دست خواهند داد و اکثریت قاطع مجلس بعدی متشکل از اصلاح‌طلبان
در صورت تایید صلاحیت - و محافظه‌کاران میانه‌‌رو خواهد بود.

ایران در حال رسیدن به یک وفاق ملی کم‌سابقه است و این خوشایند تندروهای در آستانه حذف نیست. علاوه بر این، شماری از تندروها، دلواپس هستند که غبار تحریم‌ها فرو نشیند و آنان، دیگر نتوانند کاسبی خود را ادامه دهند و به جیب مردم دست‌درازی کنند. آنان دلواپس هستند که دیگر نتوانند امثال بابک زنجانی را در دامن خویش پرورش دهند، نگرانند فرصتی فراهم نشود که رکورد 82هزارمیلیاردتومان مطالبات معوق بانکی را بشکنند. بنابراین؛ تندروها حق دارند تا این اندازه ناراحت باشند. راهکار رفع دلواپسی آنان، بازگشت فضای رادیکال و خدشه‌دارکردن اعتبار دولت روحانی است. اما آنان از توان کافی برای دستیابی به رویای خود برخوردار نیستند و تلاش‌شان به جایی نخواهد رسید. اصلاح‌طلبان هم باید صبور باشند و با حفظ اتحاد درون‌جناحی، دنبال پیشگیری از انشقاق باشند و همزمان تلاش کنند تا همگرایی میان اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران میانه‌رو را تقویت کنند تا روزنه‌های رشد و بازگشت تندروها مسدود شود.


دو سوال:

  1. آیا وقتی دولت یازدهم روی کار آمد تورم 45 درصد بود و الان تورم 17 درصد است؟ (فقط کافی است آمارهای بانک مرکزی و مرکز آمار را مشاهده کنید.)
  2. آیا بابک زنجانی از دل دولت احمدی نژاد بیرون آمد یا از دل دولت هاشمی؟ چه رابطه ای بین بابک زنجانی و گروه دلواپسان وجود دارد؟ (فقط کافی است مصاحبه بابک زنجانی درباره درآمدش از رانت بانک مرکزی در زمان دولت هاشمی را بخوانید.)
این آدم هایی که چنین مقالاتی می نویسند از خدا نمی ترسند که برای رسیدن به اهداف شومشان چنین دروغ های واضحی را در روزنامه هایشان می نویسند؟!

سفسطه

واقعاً سفسطه چیست؟

شاگردان از استادشان پرسیدند: “سفسطه چیست؟

استاد کمی فکر کرد و جواب داد: “گوش کنید، مثالی می زنم، دو مرد پیش من می آیندیکی تمیز و دیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند. شما فکر می کنید، کدام یک این کار را انجام دهند؟

هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند: “خوب مسلما کثیفه!”

استاد گفت: “نه، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آنرا نمی داند . پس چه کسی حمام می کند؟

حالا پسرها می گویند: “تمیزه!”

استاد جواب داد: “نه، کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد” و باز پرسید: “خوب، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند؟

یک بار دیگر شاگردها گفتند: “کثیفه!”

استاد گفت: “اما نه، البته که هر دو! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد؟

بچه ها با سر درگمی جواب دادند: “هر دو!”

استاد این بار توضیح می دهد: “نه، هیچ کدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!”

شاگردان با اعتراض گفتند: “بله درسته، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم؟ هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است.”

استاد در پاسخ گفت: “خوب پس متوجه شدید، این یعنی سفسطه!

خاصیت سفسطه بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنی

طرح مطالعه بخشی از کلمات قصار حضرت امیر (ع) (حکمت 124)

حکمت 124 
روانشناسى زن و مرد (علمى، اخلاقى)

وَ قَالَ [علیه السلام] غَیْرَةُ الْمَرْأَةِ کُفْرٌ وَ غَیْرَةُ الرَّجُلِ إِیمَانٌ .

درود خدا بر او ، فرمود : غیرت زن ، کفر آور ، و غیرت مرد نشانة ایمان اوست .


طرح مطالعه کتاب مراحل اخلاق در قرآن اثر آیه الله جوادی آملی (بخش دوم: مراحل مانع‏ زدایى از سیر و سلوک، فصل اول: توبه) بخش چهارم


فرار به سوى قلعه امن

در قرآن کریم از رجوع و هجرت انسان به سوى خدا به «فرار» نیز تعبیر شده، مى‏فرماید:

«ففروا الى الله‏» (39)

به طرف خدا فرار و هجرت کنید. بیش از یک قلعه امن در عالم نیست و آن قلعه امن همان توحید است و انسان براى این که از گزند حوادث درون و بیرون برهد باید به طرف قلعه امن فرار کند. دستور فرار به سوى خدا، متوجه همه حتى معصومین (علهیم السلام) است و اختصاص به مشرکان، اهل کتاب و مسلمانان عادل یا فاسق ندارد. البته آنها که خیلى دورند باید خیلى تلاش کنند تا خودشان را نزدیک کنند و کسانى که در قلعه امن توحید هستند خیلى باید تلاش کنند تا خودشان را به آن هسته مرکزى قلعه امن برسانند. در بعضى از دعاهاى ماه مبارک رمضان آمده است:

«و اسکنى فیه بحبوبات جناتک‏» (40)

همچنین حضرت امام سجاد (علیه السلام) به خداى سبحان عرض مى‏کند:

«و احللنا بحبوحة جنانک‏» (41)

یعنى، ما را در هسته مرکزى بهشت، که امن‏ترین جاى بهشت است، جاى بده، و آنان که در هسته مرکزى جنت لقاى حق قرار دارند مى‏کوشندتا مشمول قهر نگردند و از آن مقام رفیع هبوط نکنند.

فرار به طرف خدا چندین درجه و مرحله دارد. جاهلان باید از جهل به علم فرارکنند و احکام و حکم الهى را فرا گیرند و وقتى از جهل رهیدند و به علم‏رسیدند، باید از علم حصولى و مفهومى فرار و به علم شهودى و حضورى راه‏پیدا کنند و هنگامى که از علم حصولى به علم شهودى راه یافتند; یعنى معلومشان، مشهود شد و «علم الیقین‏» آنان، «عین الیقین‏» شد، باز هم این فرارراادامه دهند تا از عین‏الیقین به «حق‏الیقین‏» برسند و همچنین فرارشان را ادامه‏دهند تا این که چیزى را جز حق، مشاهده نکنند (وحدت شهود، نه وحدت وجود).

روزى سلمان (رحمة الله علیه) از قبرستانى عبور مى‏کرد. پس از سلام به مردگان آن گورستان، از آنان پرسید: آیا شما مى‏دانید که امروز، جمعه است؟ پس از آن، در عالم رؤیا یکى از مردگان قبرستان را دید و به سلمان گفت: آرى ما مى‏دانیم امروز، جمعه است; زیرا روز جمعه پرندگان ذکر مخصوصى دارند(42) . بنابراین، جهان و انسان موجود هستند و حمد آنان نیز هست; اما انسان «حامد» به ماسواى حق، توجهى ندارد و «ندیدن‏» غیر از «نبودن‏» است. این مرحله نهایى «فرار الى الله‏» در بخش علمى است.

مقام عمل هم مراتبى دارد که عبارت است از فرار از معصیت‏به اطاعت، فرار از اطاعت‏بردگانه و تاجرانه (اطاعت‏براى ترس از جهنم یا شوق به بهشت) به طاعت‏شاکرانه و عاشقانه (اطاعت‏براى شکر و محبت‏خدا)، و از این مرحله هم فرار کردن و اطاعت و شکر و محبت را هم ندیدن و فقط غرق در شهود محبوب شدن. البته مراحل پایانى بخش عمل با بخشهاى علم یکى مى‏شود; یعنى، پایان عمل همان شهود است; عمل تمام شدنى است، ولى علم و معرفت‏حق، پایان ناپذیر است.

تکیه‏گاهى مطمئن

مهمترین راهى که قرآن براى نزاهت روح فرا راه سالکان کوى لقاى حق ارائه مى‏کند این است که سالک از شهود غیر خدا مبرا و تائب شود. حکم خدا این است که از غیرخدا کارى ساخته نیست; چنانکه در سوره «قصص‏» مى‏فرماید:

«کل شى‏ء هالک الا وجهه له الحکم و الیه ترجعون‏» (43)

هر چیزى جز خدا و وجه او، «هالک‏» است و اگر هلاکت آن، امروز براى افراد عادى، روشن نیست، فردا که پیشگاه حقیقت، ظاهر مى‏شود براى همگان مشهود خواهد شد.

خداى سبحان پس از این که در این کریمه، یک قضیه سلبى، یعنى «کل شى‏ء هالک الا وجهه‏» را ذکر مى‏کند، مى‏فرماید: «له الحکم‏»; اگر غیر خدا هالک است، پس حاکم نیست و اگر حاکم نبود، هیچ کس تحت‏حکومت او نیست و اگر باید به محکمه حاکم، مراجعه کرد و غیر از خدا احدى حاکم نیست، پس باید به محکمه خدا رجوع کرد. از این رو مى‏فرماید: «والیه ترجعون‏» و این، مهمترین عامل نزاهت و آرامش روح است.

علت ناآرامى افراد عادى آن است که به چیزى تکیه مى‏کنند که خود تکیه‏گاهى ندارد. به همین جهت‏به عنوان ضرب‏المثل مى‏گویند: «الغریق یتشبث‏بکل حشیش‏»; انسان غرق شده، به هر گیاهى تکیه مى‏کند و دست مى‏اندازد تا نجات پیدا کند; زیرا خیال مى‏کند آن گیاه، در دریا ریشه دارد و قوى است. کسانى که در محبت دنیا غرق شدند، دست و پا مى‏زنند و هر لحظه، احساس خطر مى‏کنند و به این و آن متمسک مى‏شوند و به زرق و برقها تکیه مى‏کنند تا از اضطراب برهند، ولى نمى‏توانند.

قرآن کریم درباره افرادى که گرفتار آتش دوزخ مى‏شوند، مى‏فرماید:

«و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمانوا بها» (44)

اینها به دنیا بسنده کرده، راضى و مطمئن شدند، در حالى که دنیا متاع فریب است:

«و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور» (45)

دنیا متاع فریب است و انسان را مى‏فریبد و اگر غریق به فریبگاه تکیه کند، قطعا نمى‏آرمد.

این که مردان الهى مطمئنند براى آن است که به حق متکى هستند و حق، ثابت مطلق است:

«ذلک بان الله هو الحق‏» (46) .

براى رسیدن به این مقام والا، باید از هر گناهى توبه کرد. انسان گناهکار، شرمنده است; زیرا با این که چیزى مانع قدرت خدا نبود، خداوند به او مهلت داد تا گناه کند و فورا او را کیفر نکرد و آبروى او را هم نزد دیگران نبرد.

اگر چنین حالتى براى انسان رخ دهد، از گناه پشیمان مى‏شود و این اولین قدم است. آنگاه سعى مى‏کند گناه نکند و گناه گذشته را جبران کند و اگر همین راه را ادامه دهد، به جایى مى‏رسد که دیگر نام گناه را بر لب جارى نمى‏کند و یاد گناه را در دل خطور نمى‏دهد و آنگاه که به بارگاه خداوند بار مى‏یابد، اصلا توجه به این ندارد که قبلا گناه کرده است، چنانکه بهشتیان بعد از ورود به بهشت، گناهان گذشته را به خاطر نمى‏آورند; زیرا همین تذکر گناه، خود شرم‏آفرین است و در بهشت هیچ اندوه و شرمى نیست.

مردان الهى نیز تذکر گناه را عیب مى‏دانند. چون مایه شرم است و آنان هم اکنون به حضور اله، بار یافته‏اند. البته در ابتدا و اواسط راه، تذکر گناه، فضیلت است; زیرا انسان را وادار به توبه و انابه مى‏کند، لیکن در پایان راه که مشمول لطف ویژه الهى شده‏اند، گناه قبلى مورد نسیان قرار مى‏گیرد و منشا این نسیان هم انساء الهى است و این انساء هم از بارزترین نمادهاى عنایت‏خدا به عبد تائب است; زیرا اگر نسیان ذنب نباشد، هماره بنده تائب با تذکر گناه پیشین شرمنده است و همین شرمندگى رنج توانفرساست.

پى‏نوشت‏ها:

39. سوره ذاریات، آیه 50.

40. مفاتیح‏الجنان، دعاى روز 22 ماه رمضان.

41. مفاتیح‏الجنان، مناجات خمس عشر، مناجاة المطیعین.

42. بحار، ج 101، ص 279.

43. سوره قصص، آیه 88.

44. سوره یونس، آیه 7.

45. سوره حدید، آیه 20.

46. سوره حج، آیه 62.

زهد چیست؟تفاوت آن با ترک کردن چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر انسان بداند چیزى مایه فریب است و او را بعد از سلب حیثیت رها می کند آن را ترک می کند; مانند این که شخص معتاد، مواد مخدر را ترک می کند و نسبت‏ به آن زاهد و بی رغبت می شود تا به زیانش آگاه باشد و بداند که این مواد، انسان را ترک می کند; یعنى انسان را به جایى می ‏رساند که دیگر تحمل آن را ندارد. بنابراین، زهد، صرف ترک نیست، بلکه ترک آمیخته با بی رغبتى است و ترک، اولین قدم زهد است.

در قرآن کریم در قصه حضرت یوسف (علیه السلام) آمده است:

«و کانوا فیه من الزاهدین‏» (1) ;

آنان، در خرید یوسف، بى رغبت‏ بودند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز می فرمایند:

«زهدک فى راغب فیک، نقصان حظ و رغبتک فی زاهد فیک ذل نفس‏» (2)

بی رغبتى تو نسبت‏ به کسى که به تو علاقه‏ مند است دلیل کمى بهره توست و رغبت تو به کسى که او نسبت‏ به تو بى میل است،عامل خوارى توست. پس زهد در یک شى‏ء به معناى بى رغبتى به آن است.

 

طرح مطالعه کتاب مراحل اخلاق در قرآن اثر آیه الله جوادی آملی (بخش دوم: مراحل مانع‏ زدایى از سیر و سلوک، فصل اول: توبه) بخش سوم


هماهنگى تشریع و تکوین

قرآن کریم، راههاى تشریعى را همانند راههاى تکوینى، به صورت باز و مبسوط بیان مى‏کند; یعنى راهى را که انسان بدون اختیار باید در نظام تکوین طى کند، مشابه و معادل آن را به او ارائه مى‏کند تا از راه صحیح و با اختیار خود در نظام تشریع طى کند; مثلا، یکى از راههایى که در نظام تکوین، هر انسانى آن را طى مى‏کند رجوع به خداست; انسان بداند یا نداند و بخواهد یا نخواهد با مرگ، به سوى خدا رجوع مى‏کند و

«انا لله و انا الیه راجعون‏» (21)

اصل کلى حاکم بر حیات بشرى است; همان گونه که

«کل نفس ذائقة الموت‏» (22)

اصل حاکم بر همگان است.

براى این که انسان، قبل از مرگ «طبیعى‏»، به موت «ارادى‏» بمیرد و قبل از «ارجاع طبیعى‏»به «مراجعه ارادى‏»، رجوع کند قرآن کریم راههاى تهذیب روح را از نظر تشریع، تبیین کرده است. «توبه‏» و «انابه‏» نوعى مرگ و رجوع است. کسى که توبه مى‏کند، در حقیقت از شهوت و غضب مى‏میرد و آنها را «اماته‏» مى‏کند و مى‏میراند. اماته شهوت و غضب، همان تعدیل این دو خوى سرکش است. اگر چنین شد، انسان از شهوت و غضب و همچنین جهل مى‏میرد و براى این که این راه را ادامه دهد و به صرف مرگ شهوت و غضب، اکتفا نکند، مى‏کوشد آنچه را که عقل دستور مى‏دهد همان را بفهمد و عمل کند; یعنى از لذایذ عقلى، طرفى ببندد.

این که به ما گفتند:

«موتوا قبل ان تموتوا» (23) :

یعنى قبل از این که به مرگ طبیعى بمیرید، به موت ارادى بمیرید یا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) مى‏فرماید:

«عباد الله، زنوا انفسکم من قبل ان توزنوا و حاسبوها من قبل ان تحاسبوا» (24)

یعنى قبل از این که شما را به محاسبه دعوت کنند، حسابرس خود باشید، از همین آیات قرآن کریم مدد گرفته‏اند. وقتى انسان رجوع مى‏کند، هجرتش آغاز مى‏شود.

از سوى دیگر، رجوع تکوینى، مراتب و درجاتى دارد: برخى تا به اوج رجوع مى‏رسند و برخى دیگر در وسط راه مى‏مانند; مانند، آبها که به ابر و آنگاه به باران تبدیل مى‏شود و دوباره به دریا بر مى‏گردد; اما آبهایى که به دریا برمى‏گردد بر دوگونه است; قسمتى از آنها در نهرهاى کوچک به سمت دریا حرکت مى‏کند و چون فشار و شتاب آن زیاد نیست، در کرانه‏ها به دریا ملحق مى‏شود و آن قدرت را ندارد که به عمق دریا راه پیدا کنند، ولى رودخانه‏هاى بزرگ خروشان است و هنگامى که به دریا مى‏رسد، آبهاى کنار دریا را مى‏شکافد و خود را تا به عمق دریا مى‏رساند.

بازگشت انسانها به «لقاء» خدا هم چنین است; گرچه همه انسانها به لقاى حق بار مى‏یابند:

«یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه‏» (25)

اما معناى «لقاء الله‏»، این نیست که همه به مرحله

«دنى فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى‏» (26)

برسند. در مرگ و رجوع طبیعى، همگان یکسان نیستند; چنانکه در مرگ و رجوع اختیارى نیز چنین است و از این رو بین تائب و منیب فرق گذاشته‏اند و انابه را بالاتر از توبه دانسته‏اند. گاهى انسان از معصیت و مخالفت‏به اطاعت و موافقت رجوع مى‏کند و گاهى از دیدن غیر حق به دیدن حق رجوع مى‏کند و در این حالت دوم به چیزى جز حق علاقه نخواهد داشت و این رجوع تام است. بنابراین، همان گونه که رجوع، در نظام تکوین درجاتى دارد، در نظام تشریع نیز درجاتى دارد که از توبه، شرو ع و به مراحل عالى انابه ختم مى‏شود.

نمونه‏اى از هماهنگى

نمونه‏اى از هماهنگى تکوین با تشریع این است که خداى سبحان همان گونه که در نظام تشریع، امورى را بر ما مقرر کرده است; مانند:

«کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم‏» (27)

یا

«کتب علیکم القتال و هو کره لکم‏» (28)

مشابه این، راههایى را هم در نظام تکوین به ما ارائه کرده است مانند:

«اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه‏» (29) .

در بخش اول، اصل را تکوین دانستیم و نظام تشریع را از آن استفاده کردیم; در حالى که در بخش دوم به عنوان تبیین هماهنگى بین تکوین و تشریع، اصل را تشریع قرار دادیم و تکوین را هماهنگ با آن مى‏دانیم; یعنى، مى‏گوییم همان گونه که خداوند، تحصیل روح ایمان و حیات جدید را بر ما واجب کرده است، مى‏فرماید: اگر کسى راههاى صحیح را طى کند، خداوند در نظام تکوین، روح ایمان مؤید و مقدس را بهره او مى‏کند (30) .

بنابراین، «کتب فی قلوبهم الایمان‏»، کتابتى تشریعى، مانند

«کتب علیکم الصیام‏»

نیست، بلکه کتابت تکوینى است. از این رو دلهاى یک عده، با ایمان به خدا نقش بسته است‏به گونه‏اى که چیزى نمى‏تواند آنها را از ایمان به خدا جدا کند; به عبارت دیگر بر اثر توفیقات الهى و پیمودن راه راست، این جایزه را خدا به آنها داده است که در صحیفه دل آنان، کلمات تکوینى ایمان را نگاشته و بنابراین، قلب آنان «مؤمن‏» است. چنین کسانى از روح خاصى برخوردارند که در افراد دیگر نیست.

توضیح این که، خدا دو گونه روح به افراد، افاضه مى‏کند: روح عادى; که در آیاتى مانند:

«و نفخت فیه من روحى‏» (31)

و

«نفخ فیه من روحه‏» (32)

مطرح شده است. هر انسانى از این روح نفخى بهره‏مند است و روح خاص که از همان «روح القدس‏» نشئت مى‏گیرد و این درباره مؤمنان خاص است; همان گونه که مى‏فرماید:

«و ایدهم بروح منه‏» (33) .

که این، «روح تاییدى‏» است، نه «روح نفخى‏» و چنین انسانى مؤید است و با قدرت الهى تایید مى‏شود و بنابراین، چیزى او را از پا درنمى‏آورد; نه حوادث سخت روزگار او را از پا درمى‏آورد و نه شیطان، توان آن را دارد که او را بفریبد; زیرا شیطان گرچه ماهر و مقتدر است و خداى سبحان درباره قدرت او مى‏فرماید:

«و لقد اضل منکم جبلا کثیرا افلم تکونوا تعقلون‏» (34)

او بسیارى از افراد را فریب داده است، ولى در عین حال، شیطان در برابر قدت خدا بسیار ناتوان است:

«ان کید الشیطان کان ضعیفا» (35)

یعنى، همواره کید شیطان در برابر ذات اقدس خداوند و حمایت و هدایت او ضعیف است.

اصولا ذات اقدس اله، هنگامى که اجزاى جهان را با یکدیگر مى‏سنجد، به گونه‏اى سخن مى‏گوید و هنگامى که مجموعه نظام کیهانى را با قدرت خود مى‏سنجد، به گونه‏اى دیگر سخن مى‏گوید: وقتى اجزاى جهان را نسبت‏به هم مى‏سنجد، کوهها را خیلى استوار مى‏داند و مى‏فرماید: کوه، از گزند اضطراب مصون است و زمین را هم از اضطراب و نوسان حفظ مى‏کند; مثلا، در سوره «نحل‏» مى‏فرماید:

«و القى فى الارض رواسى ان تمید بکم‏» (36)

ما کوهها را بلند قرار داده‏ایم تا مبادا زمین، شما را به اضطراب و به حرکت تند، متحرک کند.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز مى‏فرماید:

«و وتد بالصخور، میدان ارضه‏» (37)

خداوند با کوهها، زمین را میخکوب کرده است و با آنها اضطراب و نوسان را از زمین گرفته است. پس کوهها چنین قدرتى دارد که کره زمین را از اضطراب برهاند; اما همین کوههاى سربه فلک کشیده و قدرتمند، در برابر قدرت خدا صلابتى ندارد:

«و یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربى نسفا فیذرها قاعا صفصفا لا ترى فیها عوجا ولا امتا» (38)

یعنى از تو در باره کوهها مى‏پرسند. در پاسخ آنها بگو که خداى من چنان کوهها را از بنیاد برکند که خاک شود و آنگاه پستى و بلندیهاى زمین، صاف و هموار گردد.

بنابراین، سلسله جبال گرچه متصلب است، ولى در برابر قدرت الهى ناتوان است. کید شیطان نیز چنین است. گرچه او توان آن را دارد که بسیارى از افراد را بفریبد و فریب هم داده است، ولى اگر فردى مشمول عنایت‏خاص خدا قرار گرفته، از آن روح تاییدى، مدد بگیرد، شیطان نمى‏تواند او را فریب دهد. پس اگر ما در نظام تشریع، ایمان بیاوریم و مقدارى این راه را ادامه بدهیم، آنگاه خدا تکوینا آن گرایش الهى را در دلهاى ما مى‏نگارد و ما را با روح خاص خود تایید مى‏کند. به این ترتیب، اصل، تشریع خواهد بود و تکوین، تابع آن است. البته در هر کارى تشریع، تابع تکوین است; ولى در تقریر و بیان مطلب که مقام اثبات است نه ثبوت، گاهى تکوین اصل و تشریع تابع آن قرار مى‏گیرد و گاهى برعکس عمل مى‏شود.

پى‏نوشت‏ها:

21. سوره بقره، آیه 156.

22. سوره آل عمران، آیه 185.

23. بحار، ج 69، ص 59.

24. نهج‏البلاغه، خطبه 90.

25. سوره انشقاق، آیه 6.

26. سوره نجم، آیات 8 9.

27. سوره بقره، آیه 183.

28. سوره بقره، آیه 216.

29. مجادله، آیه 22.

30. قرآن کریم، توحید را گاهى به صورت دعوى غیبى ذکر مى‏کند که افرادى که اهل استدلال نیستند مى‏توانند بر اساس ایمان به غیب، آن را بپذیرند و این ایمان تقلیدى است.گاهى هم برهان اقامه مى‏کند; مانند: «لو کان فیهما الهة الا الله لفسدتا» (سوره انبیاء، آیه 22) که این ایمان تحقیقى یا نظرى و حصولى است که نصیب افراد خاص خواهد شد. مرحله بالاتر، ایمانى است که به وسیله‏علم شهودى، نصیب سالک شاهد مى‏شود; چنانکه مى‏فرماید: «وعلمناه من لدنا علما» (سوره کهف، آیه 65). گر چه، هر علمى که انسان دارد بر اساس تعلیم الهى است: «علم الانسان ما لم یعلم‏» (سوره علق، آیه 5)، اما این، علم خاص است که از ناحیه قدس خدا، نصیب مؤمن مؤید مى‏شود و چنین علمى اولا تحقیقى است نه تقلیدى و ثانیا حضورى و شهودى است نه حصولى و تحقیقش هم تحقیق بصرى است، نه نظرى. چنین ایمانى، تزلزل‏ناپذیر است، ولى ایمانهاى عادى گاهى هست و گاهى نیست.

در روایات آمده است که شخص گناهکار در حین گناه، مؤمن نیست (محاسن برقى، ج 1، ص 192) ; یعنى، آن روح ایمانى را که باید داشته باشد ندارد; چون ایمان، انسان را از تبهکارى در برابر خدا بازمى‏دارد. این ایمان متوسط یا ضعیف است که گاهى ثابت و گاهى متغیر است، ولى آن ایمان الهى که در آیه «کتب فى قلوبهم الایمان‏» (سوره‏مجادله، آیه 22) مطرح است، همواره ثابت است و هرگز زوالى ندارد. پس این روح که مقدس از جهل، تغیر و تحول است، نصیب انسان سالک مى‏شود و خدا هم آن را با ست‏خود در جان انسان سالک مى‏نگارد.

31. سوره حجر، آیه 29.

32. سوره سجده، آیه 9.

33. سوره مجادله، آیه 22.

34. سوره یس، آیه 62.

35. سوره نساء، آیه 76.

36. سوره نحل، آیه 15.

37. نهج‏البلاغه، خطبه 1، بند 3.

38. سوره طه، آیات 105 107.

پاک باش و خدمتکزار.....یادش به خیر این شعارپوچ

معاون وزیر علوم با تشریح تخلفات انجام گرفته در اعزام دانشجویان بورسیه در دولت گذشته، اعلام کرد، در سال‌های ۸۸ تا ۹۲، ۳۰۰۲ ‌‌دانشجو‌ بدون آزمون به بورس داخل و خارج فرستاده شدند.

به گزارش «تابناک»، مجتبی صدیقی، معاون وزیر علوم و رئیس سازمان امور دانشجویان ـ که صبح امروز (یکشنبه) در جمع خبرنگاران حضور یافته بود‌ ـ با اشاره به تخلفات گسترده ‌در دولت دهم در دادن بورسیه به متقاضیان، آمار و ارقامی پیرامون این تخلف ‌منتشر کرد که هر یک به تنهایی برای آتش زدن متقاضیان واجد شرایطی که نتوانسته‌اند در مدارج بالا‌تر پذیرفته شوند، کافی به نظر می‌رسد!

وی نخست با اشاره به اینکه «دولت برای هر یک از دانشجویان بورسیه خارج بین ۶۰۰ میلیون تا یک میلیارد تومان هزینه می‌کند»، ‌تلویحا به بار مالی تصمیمات غیرقانونی وزارت علوم دولت پیشین اشاره کرد و گفت: در سال‌های گذشته [از مجموع ۳۰۰۲ دانشجویی که بورس دریافت کرده‌اند] یک هزار و ۸۸۴ تن از بورس خارج به داخل تبدیل وضعیت شدند و در دانشگاه‌ها با گرفتن پذیرش، مشغول به تحصیل هستند.

معاون وزیر علوم افزود: از میان این افراد، معدل کار‌شناسی ۲۲۸ تن کمتر از ۱۴ بوده که این رقم بنا بر آیین‌نامه‌ها باید بالای ۱۴ باشد. همچنین معدل ۳۰۵ تن در دوره کار‌شناسی ارشد، کمتر از ۱۶ بوده که این رقم نیز باید بر پایه آیین‌‌نامه‌ها بالای ۱۶ باشد.

اما هر چه از شنیدن این آمار و ارقام شگفت‌زده ‌شویم، وقتی دریابیم که «در پرونده ۲۳۵ نفر هیچ عددی به عنوان معدل درج نشده است»، تازه درخواهیم یافت که وقتی قرار بر جذب نور‌چشمی‌ها گذاشته شده، برای مسئولان جذب نه تنها معدل پایین اهمیت نداشته، که اصلا بود و نبود معدل به چشمشان هم نخورده است که اگر غیر از این بود، دست‌کم جای خالی آن را با عددی پر می‌کردند؛ مگر آنکه این دسته اصولا مدرک فارغ‌التحصیلی نداشته باشند و به یکباره از کار‌شناسی یا حتی پایین‌تر، وارد دورره دکترای تخصصی شده باشند!

رئیس سازمان امور دانشجویان در ادامه با بیان اینکه بر اساس آیین نامه شرط سنی پذیرش دانشجویان بورسیه ۳۳ سال است، خاطرنشان کرد، ‌از این تعداد ۳۲۵ تن ‌شرط سنی نداشته‌‌اند.

وی همچنین افزود: در پرونده ۱۸۳ تن هیچ سند محضری برای خدمت پس از فارغ‌التحصیلی وجود ندارد.

صدیقی در ادامه افزود: در بین دانشگاه‌های درون کشور در بحث تبدیل دانشجویان بورس خارج به داخل، دانشگاه علامه طباطبایی با پذیرش ۲۵۹ نفر رتبه نخست را در میان دانشگاه‌های داخلی به دست آورده است.

طرح مطالعه بخشی از کلمات قصار حضرت امیر (ع) (حکمت 104)

بسم الله الرحمن الرحیم


حکمت 104

وصف زاهدان (وصف الزّاهدین) و ارزش سحر خیزی (مکاسب الاسحار)


وَ عَنْ نَوْفٍ الْبَکَالِیِّ : قَالَ رَأَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع ذَاتَ لَیْلَةٍ وَ قَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ فَنَظَرَ فِى النُّجُومِ فَقَالَ لِى یَا نَوْفُ أَ رَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ فَقُلْتُ بَلْ رَامِقٌ فقَال:
یَا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِینَ فِى الدُّنْیَا الرَّاغِبِینَ فِى الْآخِرَةِ أُولَئِکَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِیباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْیَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِیحِ .
"مکاسب الاسحار"
یَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ ع قَامَ فِى مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لَا یَدْعُو فِیهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِیبَ لَهُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِیفاً أَوْ شُرْطِیّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَ هِیَ الطُّنْبُورُأَوْ صَاحِبَ کَوْبَةٍ وَ هِیَ الطَّبْلُ وَ قَدْ قِیلَ أَیْضاً إِنَّ الْعَرْطَبَةَ الطَّبْلُ وَ الْکَوْبَةَ الطُّنْبُورُ


از توف بکالى ، نقل شده که در یکى از شب ها ، امام على [علیه السلام] را دیدم براى عبادت از بستر بر خاسته ، نگاهى به ستارگان افکند ، و به من فرمود : خوابى یا بیدار ؟ گفتم بیدارم . فرمود :
اى نوف ! خوشا به حال آنان که از دنیاى حرام چشم پوشیدند ، و دل به آخرت بستند ! آنان مردمى هستند که زمین را تخت ، خاک را بستر ، آب را عطر ،(25) و قرآن را پوشش زیرین (26)، و دعا را لباس روئین خود قرار دادند ، و با روش عیساى مسیح با دنیا بر خورد کنند.
"
ارزش سحر خیزى "
اى نوف ! همانا داوود پیامبر ( که درود خدا بر او باد ) در چنین ساعتى از شب بر مى خاست و مى گفت : " این ساعتى است که دعاى هر بنده اى به اجابت مى رسدد جز باجگیران ، جاسوسان ، شبگردان و نیروهاى انتظامى حکومت ستمگر ، و نوازندة طنبور و طبل

فهرست انتخاباتی مجلس ششم جامعه روحانیت مبارز، موتلفه اسلامی و پیروان خط امام و رهبری

همه این هایی که الان با هم درگیری دارند در یک لیست بودند:

  • هاشمی
  • روحانی
  • آل اسحاق
  • احمدی نژاد
  • الهام
  • باهنر
  • احمد توکلی
  • حداد عادل
  • دانش جعفری
  • محسن رضایی
  • فاطمه رهبر
  • صدر
  • غفوری فرد
  • مرندی
  • مرنضی نبوی
  • وحید دستجردی



چماقداران چه کسانی را زدند؟

«مردم بریزند تو خیابونها» همانقدر زننده است که یکی بگوید:«منتقدان من خر هستند». حالا یک جمله را همسر یکی ازشخصیتهای نظام زده و آن یکی را کارگردان «گاو» (فیلم سینمایی گاو). منطق و نگاه پشت این دو جمله یکی است.

اینکه یا فقط ما حرف می زنیم و یا اصلا حرفی زده نشود و اگر هم زده بشود محکوم است و چه است و چه و القابی که این روزها می گذارند روی منتقدین منطق کسانی است که خودشان را پشت ژست های پرطمطراق روشنفکری پنهان کرده اند، چه اینکه با رفتارهایی که دارند حالا ثابت کرده اند که اینها صرفا به ساحت تفکر و فکر آویزانند و بلا به دور از روشنفکری!

 

روزی به خاطر اینکه بازیگری در یک فیلم سینمایی دفاع مقدسی بازی کرده تهدید می شود، روز دیگر خواننده ای صرفا به خاطر درآغوش گرفتن رییس جمهوری که آنها دوستش ندارند آزار می بیند و دخترش در دانشگاه هتک حرمت می شود. دیگری را به خاطر اینکه در حضور رهبری صحبت کرده است، بایکوت می کنند و چون با بی اقبالی مردم نسبت به خود مواجه می شوند، نسخه  غیر مجاز پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را روی پیاده روها پهن می کنند تا مگر از فروشش کم کنند که البته بازهم نمی شود.

و این قصه همینطور ادامه دارد. سبکهای نخ نمای این جماعت که توان حضور در رقابت برای دیده شدن در اذهان مردم را ندارند هر روز علیه بازیگر و هنرمند و چهره ای ادامه دارد.

اخیرا البته اتفاقات تازه تری افتاده است و یکی دیگر را با چوب زده اند. الهام چرخنده بازیگر سینما و تلویزیون را فقط به خاطر تبریک سال نو به رهبری مدتی است که آماج توهین ها شده است. به او گفته اند:«سینمای ایران جای زنانی چون تو نیست!»

 

شب تولد پسرش شیشه های ماشینش را شکسته اند و شب قبل از برنامه هنر انقلاب که میهمان انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه تهران بود، او را با چوب زده اند.

چوب و چوب کشی و چماقداری البته از طایفه مدعی روشنفکری مسبوق به سابقه است؛ همینها بودند که سال ۸۸ مدعی نه صد هزار و دویست هزار و یک میلیون که مدعی شدند در انتخابات ۱۱ میلیون تقلب شدند، برخی از همین کارگردانها در تجمع های غیر قانونی ارازل اوباش که اتوبوسها و بانک ها را به آتش می کشیدند، حضور پیدا کردند. همینها در جشن خانه سینما آرزو کردند، نظام برچیده شود. همینها به منتقدانشان گفتند:«خر»!. همینها بودند که بدون مجوز فیلم ساختند و رفتند در ینگه دنیا گفتند:«در ایران آزادی نیست!؟»

حاتمی کیا را به خاطر اینکه پیام تاثیر گذار امام را درآخر فیلمش و دقیقا درست در جای خودش آورده، تکفیر می کنند. در سایتهاشان مریلا زارعی را به خاطر بازی در فیلمهای دفاع مقدسی و احترام به مادران شهدا، تخریب می کنند. علیه شهاب حسینی، پروانه معصومی و...به خاطر صحبت کردن درحضور رهبری در فیس بوک صفحه می سازند.

 

امین حیایی و شریفی نیا را به خاطر اینکه در فیلم ابولقاسم طالبی و مسعود ده نمکی بازی کرده اند، بایکوت می کنند. فیلمهای ده نمکی را به بازار سیاه می فرستند، برای اینکه نفروشد(که اتفاق بازهم بیشتر از فیلمهای آنها می فروشد). و چه ها که نمی کنند، در دنیای هنر و به نام هنر. لعیا زنگنه را به خاطر بردن اسم حضرت زهرا س و احترام به ایشان مورد بی حرمتی قرار می دهند. و خیلی های دیگر را همینطور آماج توهین های خود می کنند و با سیاه لشکر های قلمی و با چماقهایی از جنس های  کلیک و dislike، آنچنان بر اعصاب و روان هنرمندان متعهد می کوبند که خدا می داند.

همین منطق فکری در یکی از آخرین کنش های خود، علیه مستندی دانشجویی، لشکری از توهین ها را به صف کرده اند. همه قلمها در همه رسانه های طویلشان پشت دژی فولادین دانشجویان سازنده مستند را با انواع برچسب ها متهم می کنند. در اردوگاه مدعیان آزادی بیان "هیچ کس"، «من روحانی هستم» را ندیده است، اما "همه" خواستار برخورد قضایی و پلیسی با این مستند هستند.

یکی به من بگه بالاتر از تحقیر چیست؟

شنیدید که انگلیس برای گسترش روابط با ایران خواستار غرامت بخاطر حمله سال 2011 به سفارتش در تهران شده است و من گفتم مگه انگلیس در جریان گروگان گیری سال 1980 سفارت ایران در لندن که منجر به شهادت 2 دیپلمات ایرانی شد، به ما غرامت داده است که حالا ما باید بهش خسارت بدیم؟! و بعدش گفتم تحقیر، نتیجه گسترش روابط با انگلیس است.

امروز یک مطلبی خواندم که واقعا آتیش گرفتم.

سایت خبرآنلاین نوشته که ایران یک بار همان سال 2011 به انگلیس غرامت داده است.

الان یکی واقعا به من بگه بالاتر از تحقیر چیه؟!

طرح مطالعه کتاب مراحل اخلاق در قرآن اثر آیه الله جوادی آملی (بخش دوم: مراحل مانع‏ زدایى از سیر و سلوک، فصل اول: توبه) بخش دوم


توبه عام و خاص

توبه در لغت‏به معناى رجوع است; وقتى «بنده‏» به مولاى خود بر مى‏گردد، مى‏گویند «توبه‏» کرده است. ذات اقدس اله در قرآن کریم به همه مؤمنان دستور توبه مى‏دهد:

«و توبوا الى الله جمیعا ایه المؤمنون لعلکم تفلحون‏» (10)

یعنى، اى مؤمنان! به سوى حق توبه کنید تا فلاح و رستگارى، نصیب شما بشود.

البته باید توجه داشت که توبه، بین معناى لغوى و معناى اصطلاحى و همچنین بین مراحل سه گانه‏اى که براى آن ذکر کرده‏اند، مشترک معنوى است، نه لفظى و همه اینها مصادیق آن معناى جامع است: توبه چون به معناى رجوع است، گاهى رجوع از معصیت‏به اطاعت، گاهى رجوع از مخالفت‏به موافقت، گاهى رجوع از «ترک اولى‏» به «اولى‏» و گاهى رجوع از غیر خدا به خداست.

مرحله اول توبه که توبه عمومى و به اصطلاح، «توبه عوام‏» است آن است که انسان معصیت کار از تبهکارى خود دست‏بردارد. گناهکار اگر چه عالم باشد، در حقیقت از «عوام‏» به‏شمار مى‏آید. چون «عوام‏» در این جا در مقابل «علما» نیست; بلکه در مقابل «عقلا» است. بنابراین، کسى که اهل گناه باشد، عامى است گرچه تحصیل حوزوى یا دانشگاهى داشته باشد. به هر تقدیر، توبه عوام آن است که از گناه بپرهیزند; اما توبه خواص، پرهیز از «ترک مستحب و اولى‏» است; یعنى، اگر بعضى از امور مستحب مانند نماز شب و صدقه اول ماه را ترک کرده باشد از آن توبه کند و از این رقیقتر آن است که انسان از ترک کارى که مستحب شرعى نیست ولى محبوب ارشادى است توبه کند و از اینها رقیقتر هم آن است که او هیچ خلافى نکند، بلکه همه احکام الهى را بشناسد و انجام دهد، ولى در عین حال از توجه به ماسوى الله توبه کند که بعد توضیح داده مى‏شود.

شیطان در کمین انسان است و هرگز او را در خواب و بیدارى رها نمى‏کند و مى‏کوشد تا انسان از فضیلت‏باز بماند. اگر بتواند، او را به حرام و اگر نشد به ارتکاب مکروه سرگرم کند و اگر موفق نشود کسى را به مکروه مبتلا کند، او را سرگرم مى‏کند تا واجب را ترک کند، و اگر در این زمینه هم توفیقى نیافت، او را به ترک مستحب مبتلا مى‏کند، و اگر این گونه از امور هم در دسترس شیطان قرار نگرفت، سعى مى‏کند تا انسان را به بعضى از واجبها یا مستحبهاى مهم، مشغول کند تا او از واجبها یا مستحبهاى مهمتر باز بماند; همچنین گاهى تلاش مى‏کند تا انسان، سرگرم مباح بشود تا با گذراندن وقت در مباح از مستحب و «اولى‏» باز بماند، و اگر در این امور هم موفق نشد، مى‏کوشد تا انسان را از توجه به الله باز دارد; یعنى، او را به غیر خدا مشغول کند; مانند انجام عبادت براى پرهیز از جهنم یا اشتیاق به بهشت; زیرا براى سالکان کوى حق، این نجات از جهنم و یا اشتیاق به بهشت هم خار راه است.

توبه و ترمیم گذشته

پس، توبه افراد عامى به این است که مستحب را بشناسند و انجام بدهند و حرام و مکروه را بشناسند و انجام ندهند و نسبت‏به گذشته جدا پشیمان باشند و آن را ترمیم کنند و نسبت‏به آینده هم عزم قطعى بر ترک خلاف داشته باشند که البته ترمیم گذشته، کار آسانى نیست; زیرا ترمیم تنها به پشیمانى از گذشته زشت، نیست، بلکه حقوق فراوانى دارد که آنها را هم باید ترمیم کرد و آن این است که اگر کسى در گذشته، کار بدى کرده، اگر آن کار، حق الله باشد، به دو شخص و اگر حق الناس باشد، به سه شخص ظلم کرده است:

1. کسى که حق، عرض یا مال او تلف شده و از بین رفته است.

2. امر خدا که اطاعت نشده است; چون خدا تضییع حقوق دیگران را تحریم کرده است.

3. خود گناهکار; زیرا او با این کار، روح خویش را آزرده و به آن آسیب رسانده استگ و با توجه به این که روح و بدن، چند صباحى مجاور و همسایه همند ولى به تدریج، روح همسایه خود را ترک و به دیار خود سفر مى‏کند، بنابراین، بدن نباید بر اثر اشتیاق به لذایذ، همسایه خود را آزرده خاطر کند; اما ترمیم حق دیگران چندان دشوار نیست، ولى تامین رضاى الهى و تطهیر قلب آلوده کار آسانى نیست.

شستشوى دل کار دشوارى است; از این رو در ادعیه، به ما آموخته‏اند تا بگوییم:

«اللهم طهرنى فیه من الدنس و الاقذار» (11)

پروردگارا! ما را از پلیدیها و آلودگیها پاک کن، یا بگوییم:

«اللهم اغسلنى فیه من الذنوب و طهرنى فیه من العیوب‏» (12)

خدایا! ما را از گناهان و عیبها، شستشو بده.

ما باید این حقیقت را دریابیم که گناه واقعا چرک و «رین‏» است و روح را تیره مى‏کند. انسان بر اثر گناه، نه خواب خوبى دارد تا در رؤیا معرفتى نصیب وى شود و نه بیدارى خوبى دارد تا بتواند علم درستى را کشف و تعلیم صحیحى را نصیب دیگران کند. بنابراین، اگر روح تیره شود، بسیارى از اسرار از او نهفته است. روحى که خدا آن را منبع الهام قرار داده و به آن سوگند یاد کرده است:

«و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها» (13)

چنانکه به خورشید، ماه، روز، شب، آسمان و زمین سوگند یاد کرده است:

«و الشمس و ضحها و القمر اذا تلها و النهار اذا جلها و اللیل اذا یغشها و السماء و ما بنها و الارض و ما طحها» (14)

همان گونه که خورشید و تابش آن، ماه و فروزش آن، روشنایى روز، تاریکى شب و برپایى آسمان و زمین، از سوى ذات اقدس اله امورى دایمى است، الهام به نفس از ناحیه او نیز دائمى است، ولى شنونده این صدا کم است; زیرا ما از خودمان آن قدر صدا به گوش جانمان مى‏رسانیم که صداى حق شنیده نمى‏شود، و گرنه او همواره با جان ما سخن مى‏گوید.

این که گفتند سالک، کم سخن و مواظب خوراکش باشد، براى همین است که صداى الهامهاى الهى را بشنود; چون اگر کسى بخواهد صداى دورى را بشنود، ناچار است که خود ساکت‏باشد و حرف نزند. به هر تقدیر توبه براى عوام همین است و توبه «خواص‏» هم پرهیز از «ترک اولى‏» است; به این معنا که، انسان ترک اولى را نسبت‏به گذشته، جبران و نسبت‏به حال ترک کند و نسبت‏به آینده تصمیم بگیرد که مبتلا نشود.

توبه اخص

اما توبه «اخص‏» توبه از توجه به غیر خداست; چنانکه پیغمبر اکرم‏صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

«انه لیغان على قلبى و انى لاستغفر بالنهار سبعین مرة‏» (15) .

گاهى انسان در صحنه قلب خود، نوعى گرفتگى مشاهده مى‏کند، مثل این که ابرى فضاى دل را پوشانده است و نمى‏داند چگونه آن را بزداید. از این رو به فکر مى‏افتد تا در مزرعه یا در پارکى قدم بزند; در کنار رودى بنشیند و یا با دوست‏خودسخن بگوید. آنگاه خیال مى‏کند آن ابر، برطرف شده است; در حالى که چنین نیست و آن ابر غلیظ شده و جلو دید او را گرفته است و دیگر تشخیص نمى‏دهد که در فضاى تیره زندگى مى‏کند. گاهى انسان خیال مى‏کند که با جلسات انس و فکاهیات، ابر زدایى یا غبار روبى مى‏شود; در صورتى که چنین نیست.

پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرماید: من در هر روز هفتاد بار استغفار مى‏کنم; یعنى «خلیفة الله‏» و «انسان کامل‏»، هر روز هفتاد بار استغفار مى‏کند که مبادا این ابرها فضاى دل را بگیرد. البته استغفار براى انسان کامل در حقیقت، «دفع‏» است نه «رفع‏»; او استغفار مى‏کند تا ابر، جلو دید دل را نگیرد; نه این که بخواهد ابرهاى موجود را برطرف کند; زیرا توجه به غیر خدا مانند توجه به فرشته‏ها یا توجه به خود وحى و یا نبوت، حجاب است و به فرموده مرحوم سید حیدر آملى اگر پیامبران به مقام شامخ رسالت، نبوت، خلافت و یا ولایتشان توجه بکنند، این خود، حجاب است (16) . زیرا محضر امن خدا جز شهود او چیز دیگرى را نمى‏پذیرد. بنابراین، همواره استغفار انبیا براى این است که آنان این گونه از توجهات را دفع کنند.

تذکر: دفع حجاب که هدف استغفار انسان کامل است اعم از حجاب ظلمانى و حجاب نورانى است، آنان از حجاب ظلمانى منزهند و از این رو همان طور که رفع حجاب ظلمانى براى آنان مطرح نیست، دفع آن هم مورد اهتمام آنها نخواهد بود; چون با ورود در حصن توحید ناب از گزند حجاب ظلمانى مصونند و عمده کوشش آنان دفع حجابهاى نورانى است.

توبه، بازگشت‏به صراط مستقیم

سخن نورانى امام على (سلام الله علیه):

«الیمین و الشمال مضلة و الطریق الوسطى هى الجادة‏» (17)

راه تائبان و همچنین توبه عوام، خواص و اخص را مشخص مى‏کند:

توبه عوام این است که آنان از چپ و راست که معصیت است، به وسط راه که صراط مستقیم است‏برگردند.

توبه خواص این است که فعل مکروه یا ترک مستحب را «مضله‏» و گمراهى بدانند و آن را رها کنند و «وسطى‏» که فعل مستحب و ترک مکروه است، «جاده‏» و صراط مستقیم بدانند و به آن توجه کنند.

توبه اخص توبه از توجه به غیر خدا مانند توجه به جلال و جمال حق و یا توجه به نجات از جهنم و شوق به بهشت است که نزد گروه سوم «مضله‏» و گمراهى به‏شمار مى‏رود و «وسطى‏» که توجه به «الله‏» است «جاده‏» و صراط مستقیم است.

کمیت و کیفیت توبه

توبه، کمیت و کیفیتى دارد. کمیت توبه آن است که قرآن کریم به همه مؤمنان دستور آن را مى‏دهد:

«توبوا الى الله جمیعا ایه المؤمنون‏» (18)

و کیفیتش هم عبارت از «نصوح‏» یعنى خالص بودن است که در این زمینه نیز قرآن کریم مى‏فرماید:

«یا ایها الذین امنوا توبوا الى الله توبة نصوحا» (19) .

اگر توبه، فراگیر باشد و انسان از همه خلافها توبه کند و نصوح یعنى خالص باشد، آنگاه لغزشهاى گذشته بخشوده مى‏شود و انسان تائب به منزله بى‏گناه است:

«التائب من الذنب کمن لا ذنب له‏» (20)

چون به گناه، «ذنب‏» مى‏گویند و معناى «ذنب‏» با «ذنب‏» نزدیک است. ذنب دنباله یا دم است و گناه را نیز چون «ذنب‏» یعنى دنباله دارد و انسان را رها نمى‏کند و عقوبت‏به بار مى‏آورد ذنب گفته‏اند، و چون عقوبت، نتیجه کار است و در آخر آن، تحقق پیدا مى‏کند از این جهت‏به آن عقوبت مى‏گویند. اما با توبه، دنباله گناه قطع مى‏گردد. به هر تقدیر گناه، مانع راه و اولین مرحله از مانع‏زدایى براى سالکان راه، گناه زدایى است.

پى‏نوشت‏ها:

10. سوره نور، آیه 31.

11. مفاتیح الجنان، دعاى روز 13 ماه رمضان.

12. مفاتیح الجنان، دعاى روز 23 ماه رمضان.

13. سوره شمس، آیات 7 8.

14. سوره شمس، آیات 1 6.

15. بحار، ج 25، ص 204.

16. جامع الاسرار، ص 27.

17. نهج‏البلاغه، خطبه 16، بند 7.

18. سوره نور، آیه 31.

19. سوره تحریم، آیه 8.

20. بحار، ج 6، ص 21 و 41.